کتاب سگ هار اثر الیاس محمدی روایت داستان سگی است که از گله و چوپانش جا مانده است و گم شده است. سگ، روستایی را در راه خود میبیند و به آنجا میرود تا برای خود کمی غذا پیدا کند تا اینکه...
در قسمتی از کتاب سگ هار میخوانیم:
چند وقتی سِگ بی نوا مجاور قصابی شده بود و از اون جا تکون نمی خورد و فقط بعضی وقتا که اصغرآقا توی مغازه بود یه دوری توی میدون و کوچه های اطراف میزد.شبا هم از جلوی در قصابی تکون نمی خورد که مبادا دزدی به مغازه بزنه. اهالی محل هم دیگه یه جورایی سگ رو واسه ی اصغر و قصابیش می دونستن. یه چندباری هم چندتا از آدمای حق به جانب و مثلا بزرگتر محل به اصغرآقا اعتراض آوردن که سگ رو از محل بیرون کنن و یا توی باغ و صحراهای دور ولش کنن یا برن سر به نیستش کنن. اما اصغر قصاب نگذاشته بود.