اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۱۰۴صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۹۶۳ کیلوبایت، ۱۱۳۴۶ بازدید

کتاب رمان عشق یک میوه فروش به قلم محدثه سادات عزیزی داستان زندگی دختری از خانواده‌ی مرفه به نام ملینا را روایت می‌کند که عاشق پسری میوه‌فروش می‌شود اما...

در بخشی از کتاب رمان عشق یک میوه فروش می‌خوانیم:

سعی کردم جلوی سبحان خوشحال باشم ولی خب واقعا دلم براش می‌سوخت من دوسش نداشتم ولی خب گناه داشت جوان بود و حیف بود اون می‌تونست ازدواج کنه و زندگی کنه ولی به هر حال من الان باید به فکر زندگی خودم باشم مجبور بودم تا چهل پنجاه روز باز از زندگیم دور باشم همه می‌دونستن اینکه من و سبحان‌ یه مدت باهم بودیم‌ یه طوری بود که من توی جای دیگه بودم و سبحانم‌ یه جای دیگه راستش با اون قیافه گرفتنش من یکی که باورم نمی‌شد بره تو امام‌زاده بمونه و اونجا رو مرتب کنه ولی خب به اجبار همه کار انجام می‌داد فقط به خاطر زندگی با من. واقعا برام جالب بود سبحان چقدر عاشق من بود که واسه بامن بود دست به هر کاری می‌زد خلاصه برگشتیم و رفتیم خونه‌ی عمه‌، یه مراسم گرفتن و باز ما راهی تهران شدیم و آمدیم خونمون سبحان با بابام حرف زد و اون روز من تازه فهمیدم همه از رفتن ما خبر داشتن و جای مارو بلد بودن فقط به خاطر آرامش‌مون بهمون سر نمی‌زدن اون شب خیلی آروم و خوشحال تو اتاق همیشگی خودم خوابیدم و عطا تا صبح بالا سرم نشسته بود.

من و عطا خیلی باهم جور بودیم عطا زمانی که فهمید من قراره ازدواج کنم افسردگی گرفته بود راستش منم خیلی دوسش داشتم‌، یه دنیا بود و یه عطا. بدون اون من اصلا نمی‌تونستم زندگی کنم ولی از وقتی که سبحان اومده بود دیگه یکم نسبت بهش کم محلی می‌کردم من و عطا یه جوری می‌رفتیم بیرون که هر کی مارو نمی‌شناخت فکر می‌کرد ما باهم دوستیم یا ازدواج کردیم عطا اولین حقوقی که گرفت واسه من لباس خرید بقیه رو هم که می‌گرفت برام چیزای دیگه می‌خرید ولی دیگه زمانش گذشته بود من همدم خودمو داشتم و عطا هم همین‌طور با فکر عطیه زندگی می‌کرد اما اون مثل من نبود من دیگه نسبت به عطا کم محل شده بودم ولی عطا هیچ تغییری نکرده بود به نظر من عطا بهترین بچه‌ی جهان بود حتى من اندازه‌ی عطا به بابام کمک نکرده بودم به نظر من عطا لیاقت بهترین زندگی و بالاترین آرامش و داشت من به بودنش افتخار می‌کنم البته ناگفته نماند سبحانم بچه‌ی خوبی بود عموم واقعا ازش راضی بود...

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
کتاب صوتی حسادت
محمدعلی قجه
176
علی خلیل ارجمندی
دو داستان
حمید رمضانی
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
محمد صیادی
۱۳۹۹/۶/۲۶
رمان لالایی بیداری خوب بود
مینا مرادی
۱۳۹۹/۵/۳
😭😭آخه این چی بوووود
Nill N
۱۳۹۷/۷/۲۴
حس میکنم اینروزااا رِنج سنی نویسنده های رمان شده بین ۱۳تا ۱۶سال....دیگه واقعا کتاب خوب پیدا نمیشه....
Sohrab Mokhtari
۱۳۹۷/۷/۸
چرت بود خیلی
ب موسوی
۱۳۹۷/۷/۵
واقعا ارزش خوندن نداره،از همون چند صفحه اول و نگارش ضعیف میشه فهمید.انگار دفتر خاطرات یه بچه رو میخونی
Raha Rezaie
۱۳۹۷/۶/۱۷
جمله سازی کار میکردی عزیزم؟؟؟؟ هرچی دم دستت اومده نوشتی شده کتاب ب نظر خودت
Azadeh R
۱۳۹۷/۶/۱۵
رملن سقوط دست های ما فوق العاده بوده.هر چند خیلی غمگین بود.ولی واااقعا جذاب بوده. خانم ایلخانی قلمش عااالیه.
مهناز مهری
۱۳۹۷/۶/۱۴
یه داستان کاملا مزخرف، من سی چهل صفحه رو خوندم بدم اومد. ادامه ندادم، مشخصه یه دختر دبیرستانی نوشته داستان رو
null null
۱۳۹۷/۶/۹
به نظر قشنگ میاد👌👌👌ولی هیچ رمانی به پای با سقوط دست های ما نمیرسه پیشنهاد میکنم بخونیدش
همچنین ببینید
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام