کتاب بزرگ مرد کوچک روایتگر خاطراتی از شهیدی 15 ساله است که 3 سال در جبهه جنگید و درس خواند، اما بر اثر برخورد خمپاره به تانکش شهید شد.
در بخشی از کتاب بزرگ مرد کوچک میخوانیم:
حرکات انقلابی و بسیجی: گوینده مادر شهید
چند ساله که باباش جلسه قرآن و احکام برای بسیجیها برگزار میکند. خود آقا محمد که بچه بود میرفت تو جلسهها شرکت میکرد و براشون شربت میاورد. خب دیگه دشمندار شده بودیم (ضد انقلابها آن زمانها خیلی بسیجیها را اذیت میکردند) محمد شبها با بسیجیها میرفت جدولها را رنگ میزد روی دیوارها شعار مرگ بر شاه مینوشت. ماها هم میدونستیم که حکومت نظام شاهی دنبال بچهها هستند. در مسجدها را باز میگذاشتند که بچهها هنگام فرار از مامورین شاه به مسجد پناه ببرند. ماها هم در خونههامون را باز میگذاشتیم که هنگام فرار بدوند بیایند تو خونهها.
میگفت شب رفتیم تو مسجدها دنبالمون کرده بودند تیراندازی کرده بودند و چند تا از بچهها را شهید کرده بودند. دیدم عصبانی وسط حیات میگه: خمینی خمینی خدا نگهدار تو. بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو خاک کف پای تو. بهش گفتم: محمد اینقدر داد نزن میآیند میریزند تو خونه ها.
گفت: نترسید هیچ کاری نمیتونند بکنند شما میترسید. من از هیچی نمیترسم شما بروید تو اتاقهاتون.
این بچه خیلی شجاع بود از هیچی نمیترسید. باباش بهش گفت: بیا تو اتاق جاتو بگیر بنداز تو اتاق بگیر بخواب.
-: شما بروید درها را هم ببندید من میخواهم تو ایوان جایم را پهن کنم بخوابم.
یعنی آمادهی شهادت بود این بچه. هر کاری کردیم نمیرمد تو اتاق. میگفت: من همین جا میخوابم. دقیق به یاد ندارم دو روز بعدش بود یا فرداش بود که حکومت نظامیها ریختند تو خونه. بدون یاالله و در زدن، مثل شمر در میزدند. من تو خونه با روسری بودم. باباش هول کرده بود و چایی آورده بود و گفت: بفرمایید چایی. بفرمایید صبحانه. آنها توجه نمیکردند که چی میگه و چی کار میکنه. از قبل رساله آقای بروجردی و امام خمینی بود. و آقا محمد گفت: رسالهی آقای بروجردی را بپیچ لای کاغذ و بگذار تو لولهی بخاری و رسالهی امام خمینی را بگذار تو تنور لای خاکسترها.
رسالهی آقای بروجردی را پیچیدم لای کاغذ و گذاشتم توی لولهی بخاری و رسالهی امام خمینی را گذاشتم تو پلاستیک و لای خاکسترهای تنور را گود کردم و رساله را اونجا گذاشتم و با خاکستر رویش را پوشاندم. حکومت نظامیها میگفتند: رساله خمینی بروجردی. گفتم: ما اینجا چیزی نداریم. بگردید هر چیزی که پیدا کردید برای خودتان. دیگه گشتند و یادم نموده که چی کار کردند و چه چیزهایی پیدا کردند.