کتاب رمان قتل کیارش به قلم مژگان زارع داستان زندگی مردی به نام کیارش دولتشاه را روایت میکند که در یک میهمانی خانوادگی به قتل میرسد. تمام مدارک نشان میدهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما در واقع....
در بخشی از کتاب رمان قتل کیارش میخوانیم:
چشم بستم. نمیخواستم گوش کنم. یعنی قبول میکردند؟ امروز صبح که از زندان میآمدم فکر میکردم میآیم و میگویم قاتلم و برمیگردم زندان و نقشه فرار با پریماه را عملی میکنم ولی حالا ماجدی داشت کمکم میکرد. شاید آزاد میشدم. شاید هم...
ماجدی حرفش را تمام کرد: مساعدت حضرتعالی موجب امتنان خواهد بود. همهمه شد. قاضی دوباره دستور داد ساکت باشند و نظم جلسه را حفظ کنند.
لاکانی گفت: با اجازه قاضی محترم، طبق تواقات حاصله بازپرس پرونده و دادستانی قرار تامین صادر شده و قرار وثیقه همچنان که مستحضرید ضعیفترین نوع از انواع قرارهای تامین کیفری برای این نوع مجازات است و ضمانت اجرایی آن معنوی است، ضمانت معنوی در قبال قتل نفس ناکافی به نظر میرد. بدینوسیله اعتراض خود را مبنی بر تبدیل قرار تامین به قرار وثیقه اعلام میدارم.
دوباره موج ناامیدی بر وجودم سایه انداخت. حتی نا نداشتم اشک بریزم. گیرم که قاضی قبول میکرد و وثیقه میخواست. مامان و بابا آه در بساط نداشتند. نباید شل میزدم. به خودم نهیب زدم شادی احمق نباش. محکم باش....