اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۹۹۹صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۲.۵۹ مگابایت، ۷۰۱۸ بازدید

کتاب رمان بازگشت به لموریا 3 نوشته‌ی زهرا رئیسی، در ادامه‌ی رمان‌های بازگشت به لموریا به شرح زندگی روانشناسی جوان به اسم ارغوان می‌پردازد که در تلاش است تا شیوه‌ی زندگی کهنه و ناکارآمد خود را کنار گذاشته و مانند یک انسان روشن‌بین زندگی کند.

ارغوان در دنیای کوچکی زندگی می‌کند که محدود به معشوق او پارسا و دوستان نزدیک او است اما دنیای درونی او دنیای بزرگ و بدون محدودیت است که می‌تواند در ارتباط با گذشته و آینده و موجوداتی از قلمرو های دیگر هستی، به خلق داستان‌های جدیدی بپردازد.

ارغوان به زودی متوجه شد که یکی از ساکنین شبکه‌ی آگارتا و تمدن لموریا بوده است و برای هدف بخصوصی در زندگی فعلی خود به سطح زمین آمده. اتفاقاتی که در نتیجه‌ی بیداری ذهنی برای ارغوان رخ می‌دهد او را از یک فرد معتاد به مواد مخدر و عزلت نشین، به فردی تبدیل می‌کند که در تلاش است تا دنیای اطراف خود را شناخته و در مورد تغییر خود و شکل دنیای اطرافش تلاش کند. 

در بخشی از کتاب رمان بازگشت به لموریا 3 می خوانیم: 

لباس‌های بسیار رنگی رنگی و جلفی پوشیده بودم با مویی که خوش رنگ و کوتاه بود. تقریبا مثل مو‌های مرلین مونرو بود. توی دادگاهی بودم و جلسه‌ی آخر محاکمه‌ام بود. من زن بسیار پر رو و زبون بازی بودم که مردم اون شهر از من خوش شون نمی‌اومد. نمی‌دونم توی کدوم دوره یا سیاره بودم. شاید هم فقط یه خواب سمبلیک بود. 

اون دادگاه ظاهرا عقیده داشت که من یه نقاش دیوانه با قدرت‌های متافیزیکی هستم و باید از انجام دوباره‌ی کارهای گذشته به نحوی توبه کنم تا حاضر شن منو تبرعه کنن. 

روند کند شروع جلسه‌ی دادگاه خیلی حوصله‌مو سر برده بود و برای رفع بی حوصلگیم شروع کرده بودم به سر به سر دیگران گذاشتن. با رئیس دادگاه، مسئول ایالت، افراد حاضر در دادگاه و وکلا شوخی می‌کردم. 

وسط دادگاه، تلی از وسایل و خرت و پرتای من درست کرده بودن. چون دادگاه شروع نشده بود، قدم زنان سمت اون تل رفتم و به دفتر نقاشی هام نگاه کردم. کاملا شبیه دفتر نقاشی‌های بومی و پارچه‌ای فعلیم بود که هر کدوم حدود 10 تا 15 برگ دارن. نقاشی‌های خیلی رنگی رنگی و زیبایی کشیده بودم. تعداد دفترهام هم خیلی بیشتر از الان بود. خیلی از نقاشیا در حد پیش طرح بود یا نیمه کاره بود. 

با اکرلیک یا همین رنگ‌های گیاهی و شفاف شرکت پارسا هم کشیده شده بودن. هر چی که بودن خیلی دوست داشتنی بودن. من عاشق‌شون بودم. 

یکی از نقاشی‌ها که تموم شده بود رو روی دست گرفتم تا به افراد حاضر در دادگاه نشون بدم. این نقاشی رو طی زندگی فعلی هم کشیدم. عکس یه پسر بدون چهره و سبزه رو با موهای مشکی که پیرهن سفید و کت سبز رنگ پوشیده و روی لباس سفیدش، طرحی از برج در حال فرو ریختن و سوختن رو میشه دید. درست مثل برجی که روی کارت‌های تاروت وجود داره و پسرک با دست هاش، کتش رو بازکرده تا طرح روی لباسش به شکل واضحی به نمایش در بیاد. 

"نقاشی پسرک و برج" رو خیلی سال پیش و قبل از بیداری ذهنیم کشیدم. اون زمان با کارت‌های تاروت آشنایی داشتم اما هر چه کارت‌ها رو بر می‌زدم چیز بسیار شوم و ناراحت کننده‌ای می‌دیدم. دوست نداشتم این اتفاقی که فالم ازش حرف میزنه سر راهم قرار بگیره. کارتی که خیلی زیاد و به طور مکرر می‌دیدم، همین کارت برج بود که نماد جالبی نبود حداقل نه برای من. 

اون زمان با خودم فکر کردم پس اگر قراره اتفاق بدی برام رخ بده، بهتره با شجاعت باهاش رو به رو بشم، چون هیچ اتفاقی بدون علت نیست و حتما میشه درسی درونش پیدا کرد. 

توی این خواب، با خوشحالی نقاشیم رو رو به روی جمعیت گرفتم و با خوشحالی گفتم: یوهو!

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
بلوک سالمندان
امیرحسین نصیری
دالاله
امیر حسین نصیری
رمان فردای بعد مرگ
فریبرز یدالهی
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
راحیل سادات احمدی
۱۴۰۰/۴/۱۱
عالی بود خیلی دوستش داشتم♡
همچنین ببینید
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام