کتاب فیلم یا واقعیت مورفی نوشتهی امیرحسین پاشا، به بررسی فلسفهی قانون مورفی میپردازد.
داستان کتاب از فیلم سینمایی قانون مورفی رامبد جوان شروع میشود که میخواهد شما را با فلسفهی مورفی پیوند بزند و تقابل شما رو با مشکلات روزمرهی زندگی بسنجد اما یک سؤال اساسی ایجاد میشود که فلسفهی مورفی چیست؟ از این قوانین در دنیا کم نیستند و اگر درست درک نشوند. قطعاً راه را اشتباه طی خواهید نمود. در تاریخ توسعهی هر کشوری این کج فهمیها درد بدتری از نفهمیها رو برایشان به دنبال داشته است.
مجموعه قوانین مورفی باعث شده است که فلسفهای به اسم «فلسفه مورفی» معروف شود که میگوید «لبخند بزن، فردا روز بدتریه» در واقع به هر کسی یادآور میشود هرگاه در موقعیت سخت و دشواری که قرار میگیرد آرامش خود را حفظ کند و لبخند بر لب داشته باشد چون به نسبت آنچه احتمال دارد در آینده اتفاق بیافتد شاید این موقعیت کنونی چندان هم بد نباشد. در واقع بیشتر کارکردی کاربردی در زندگی روزانه دارد.
در بخشی از کتاب فیلم یا واقعیت مورفی میخوانیم:
برخی بر این باورند تام کارژیل قانون مدیریت زمان یا قانون نود نود را بیان کرده است، اما این قانون نیز به نوعی جزو قوانین مورفی شناخته میشود. طبق این قانون شما نمیتوانید زمان پروژهها را بر اساس نسبتهای ریاضیاتی پیشبینی کنید؛ زیرا برخی از پروژهها آنچنان زمانبر میشوند که فراتر از تصور شما خواهد بود. به طور کلی این قانون مانند قانون پارکینسون عمل میکند. طبق قانون پارکینسون، پروژهای که روی آن کار میکنید گاهی آنقدر زمانبر خواهد بود که تمام زمان اختصاص شده به آن را اشغال میکند.