کتاب مجموعه مونولوگهای کوتاه هاتف نوشتهی رسول پور یزدی، شامل نمایشنامههایی کوتاه برای اجرای تئاترهای کارگاهی، جشنوارههای مجازی و... است.
در بخشی از کتاب مجموعه مونولوگهای کوتاه هاتف میخوانیم:
(دختری در حالی که عینک دودی به چشم دارد؛ با یک شاخه گل به دست؛ عصا زنان وارد میشود؛ دختر با عصا دنبال سنگ قبری میگردد؛ بو میکشد؛ و در نهایت پیدا میکند. ایستاده زیر لب فاتحه میخواند..)
رویا: پیدا کردنت کار سختی نیست؛ حتی میشه از بوی عطر سنگ قبرت فهمید کجاس!!
اشکهای گوشهی چشم خود را پاک میکند)
امروز یه روز خیلی خوبه؛ یه روز که فقط یکبار تونستیم براش شادی کنیم و جشن بگیریم؛ یه روز که برای همیشه خاطره شد؛ انگار همین دیروز بود که باهم آشنا شدیم!؟ مثه پلک زدن میمونه... یادته!؟... اما... دو سال گذشت!!!