کتاب کاوشی در اعماق نوشتهی محمدرضا زادهوش، مطالبی روانشناسی دربارهی خودشناسی دربردارد. خودشناسی، پرداختن به زندگی، دوری از سطح و یافتن گوهر زندگی در ژرفای وجود است.
انسان، پژوهش درباره خود، خودی را که در دسترسترین است، رها کرده، و به پژوهش درباره گذشتههای دور و آینده نارسیده پرداخته است. حاصل، به دست آوردن اطلاعات فراوان درباره چیزهایی است که به کار زندگی نمیآید، و دستیابی به مدارک و القابی که ناخود را فربه و خود را لاغر میکند. محروم شدن از زندگی، و سرگردانی در بیابان سوزان ناآگاهی، ویژگی انسان امروز است.
در بخشی از کتاب کاوشی در اعماق میخوانیم:
انسانها از لذتی به سوی لذتی دیگر حرکت میکنند. گاه در آن میمانند، و پافشاری میکنند، تا روزگار، آنها را جدا کند، و یا خود، از آن جدا میشوند. آدمهایی هستند که از وضعیت خود، لذت میبرند؛ چون واقعاً لذت دارد، آدمهایی هستند که وضعیت آنها چندان خوب نیست؛ ولی از آن، لذت میبرند. روزی موقعیت همه اینها از میان میرود، گیرم که موقعیت آنها به مرگ متصل شود، بیماری، میان لذت آنان نیاید؛ ولی مرگ خواهد آمد. هرجور که حساب کنی، لذت عارف، چیز دیگری است، لذت بردنهای رقتبار نیست.