کتاب نقد تاریکی، روشنای نقد نوشتهی محمدرضا زادهوش، اثری است که از اصول حفاظت از روحیه انتقادی میگوید و میکوشد مخاطب را صاحب دیدگاهی انتقادی کند.
نقد، نق زدن، سنگ زدن به معلولها و مخالفخوانی نیست، یک آفرینش است که میتوان مانند هنر درباره لایههای آن سخن گفت، پرداختن به علتها، ریشهیابی و فرارفتن از سطح و فرورفتن در ژرفاست. اگر خواستار اصلاح امور هستیم باید نقدها را به کار ببندیم و زمینه را برای منتقدان فراهم آوریم. باید کمیت نقد و منتقد را در برابر کمیت هواداران، کار و ستایشها حفظ کنیم.
در بخشی از کتاب نقد تاریکی، روشنای نقد میخوانیم:
اگر شماری از هنرها حاصل اندیشه باشد، هنرمند باید دست کم با اندیشه روزگار خود آشنا باشد. روزنامهنگاری و امروز فضای مجازی به ما نشان میدهد که خبر روز و خبر هفته کدام است. تمرین خوبی برای این که دریابیم جامعه به چه اهمیت میدهد و چه نیازی دارد. نقد اگرچه مانند امر به معروف و نهی از منکر است؛ ولی باید پذیرش آن وجود داشته باشد، لحن آرام و تند، اندکی تأثیر دارد. طبع بیمار، بیماری تولید میکند و در مقام نقدکننده یا نقدشونده نیز بیمار است. ساختمان ناایمنی که رفع خطر از آن نیز ایمن نیست، و مأمور تذکر برای ایمنی نیز بر مشکلات میافزاید. حتی اگر آن ساختمان را از اساس خراب کنند و از نو بسازند اگر سازندگان، همان تفکر را داشته باشند، هنگام ساخت، ناایمنی به بار میآورد و هنگامی که ساخت آن پایان گرفت تنها ظاهر آن نو شده، ناایمنی در آن وجود دارد البته کمی پنهان شده است.
عرفان، نقد خود است، برای نقدهای اساسی میتوانی کتابهای خودشناسی را مطالعه کنی، بدون این نقد، انسان به دستگاهی تبدیل میشود که میتواند هرچیزی را به موردی منفی تبدیل کند، ساده تریننش دستگاه دروغ پردازی است. روز نخستی که از خودپرداز، یا دستگاههای خرید با کارت بانکی در فروشگاهها شنیدی، تعجب کردی؛ اما عجیبتر، انسانهایی هستند که خود را به دستگاهی غیر اخلاقی تبدیل کردهاند و خیلی زود میتوانند قضاوت کنند، آزار بدهند، و دروغ بگویند.