ابایدن، شخصیت داستانی است به نام افسانه ی ابایدن، که در ان در بدو ورودش به دنیا ، پدر و مادرش را از دست می دهد، مراسمی وجود داشته که می بایست این بچه ی بی سرپرست را می کشدند، ولی ان مراسم کامل اجرا نشده و ابایدن زنده مانده، ولی یادگاری از ان مراسم روی پیشانی ابایدن می ماند یک مثلث. این شخصیت در داستان خودش در، تلاش است تا دنیا را زیر سلطه ی خود ببرد و تا این لحظه که این داستان نوشته می شود جهان است. این پادشاه قدرتمند و مرموز خدمتکارانی را دارد که یکی از آنان ¼حکمران کرابو می باشد، کسی که جنایتکاران را پیدا و معما های جنایات را حل می کند، یک کاراگاه خصوصی که برای شخص ابایدن کار می کند. کرابو به هم ن در َدَ راه همکارش ه این ماجراها هستند که داستان از زبان هدن بیان می شود. داستان در سرزمینی خیالی اتفاق می افتد، نژاد خاصی وجود ندارد، اسم های انتخاب شده تماما در جهان وجود ندارند و مربوط به قوم و ملتی نمی شوند.
این قسمت: پادشاه خوابی عجیب دیده است که جادوگر تعبیرگر گفته باید به سفری خطرناک به کوه های شمال بروند و وارد بر های سه گانه شوند . . .