کتاب ازدواج توتیا نوشتهی نیلوفر قائمی فر، داستان دختری به نام توتیاست. او دختر کوچک خانواده و در عین حال دختر باهوش خانواده است که تمام تصمیمات او درست و صحیح است، اما در یکی از امتحانات زندگی تصمیمی غلط و بر اساس غرور کاذب میگیرد که زندگی او را زیر و رو میکند.
در بخشی از کتاب رمان ازدواج توتیا میخوانیم:
گاهی تو زندگی نمیدونی انتخابت درسته یا نه، نمیدونی عکس العملت عاقلانه است یا نه، جای عقلت غرورت تصمیم میگیره، نفرتت راهت رو نشون میده و انتقام مثل یه ویروس تموم جونتو میگیره اما زهی خیال باطل که این حس کینه جویی اول از همه به خودت ضربه وارد میکنه…!
وقتی دل آدم سیاه بشه چشماش به خیلی چیزا بسته میشه مثل معرفت، مثل عشق، مثل عقل …!
گاهی میدونی داری راه رو اشتباه میری، زجر میکشی ولی میگی غرورمو شکوندن، فکر میکنی با لج بازی داری تلافی میکنی ولی خبرنداری که لج بازی تو زندگی چاقوی دولبه است، هر ورش که بگیری دست خودتم میبره!