کتاب اسلام و مبانی مدیریت به قلم مرتضی رضوی به تحریر در آمده است.
در اسلام چیزی یا عنوانی و سمتی به نام «ریاست» نداریم. هدف از ریاست، شأن، شوکت و برتریجوئی فردی شخص است. چنین حالتی انگیزش صرفاً غریزی دارد و حاکی از عصیان روح غریزه بر روح فطرت است و از اقتضاهای «نفس امّاره» است، نه انگیزش فطری دارد و نه از اقتضاهای روح فطرت یعنی «نفس لواّمه» است. هدف از مدیریت؛ ادارۀ یک جمع است.
مدیریت از علوم انسانی است، پس اولین مسئله که دربارۀ آن مطرح میشود این است: انسان چیست؟
از دیدگاه دست اندرکاران علوم انسانی غربی، انسان حیوان برتر است.
یونانیان باستان در این تعریف امروزی بی تأثیر نبودهاند که میگفتند: انسان حیوان ناطق است و هرگز روشن نکردند که چرا انسان «ناطق» است؟ چه چیزی در درون انسان هست که او را ناطق کرده است؟ و غربیان مدرن نیز هرگز توضیح نمیدهند که انسان چرا «برتر» است؟ با این که تحلیل گر، کاوشکار، و تحقیق گرا هستند، در این مسئله در برابر طبیعت، متعبدانه برخورد کردند و میکنند که: آری میبینیم که انسان برتر است و این واضح است.
اما اگر بنا بود به این گونه واضحات بسنده شود، باید هیچ کاری دربارۀ علوم تجربی و انسانی، نمیشد و چیزی به نام علم کلاً مصداق کوشش برای «توضیح واضحات» تلقی میگشت و انسان عاقل خود را از هر علمی بی نیاز میدانست.
مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) میگوید: انسان حیوان نیست؛ همان قدر که میان حیات باکتریائی با حیات گیاهی فرق است و نیز به همان مقدار که میان حیات گیاهی با حیات حیوانی فرق هست، میان حیات انسانی با حیات حیوانی فرق هست.