کتاب رمان دفتر خاطرات نازگل نوشتهی نیلوفر قائمی فر زندگی دختری جوان را روایت میکند که همیشه رویا و خیالپردازیهای رمانتیک دارد و به دنبال نیمهی گمشدهاش میگردد تا اینکه براساس یک اتفاق درگیر مشکلی میشود و....
در بخشی از کتاب رمان دفتر خاطرات نازگل میخوانیم:
تابستون بود و منم که ترم تابستونی نگرفته بودم و تمام تابستون بیکار بودم... اون سال خونوادهام بسیج شدن برای پیدا کردن خونه واسه عزیز که بیاد نزدیکتر ما... پیش هم دو تا خونهی دو طبقهای پیدا کردیم و تمام اثاثای عزیز رو من و مامان و بتول خاله چیدیم... مامان از بابا شکایت میکرد و بتول خاله با عزیز گوش میدادن (البته این عزیز، مادر مادرم بود) عزیز حالا که خونهاش رو عوض کرده بود خیلی از تنهایی میترسید برای همین هم یه مستاجر آورده بود اما مستاجرش کی بود؟
دستمو روی زنگ خونهی عزیز گذاشتم همون موقع بود که یه ماشین سفید مدل بالا اومد از توی کوچه رد شد، نگاهم افتاد به راننده، عجب سر و قیافهای داشت. حتی از نامزد آزیتا هم خوشتیپ و خوشگلتر بود! عجب جوون برازندهای، اونم به من نگاه میکرد. ای کاش این همون نگاه بود که همه میگن با یه نگاه عاشق میشن، نگاهمو سریع برداشتم، نمیخواستم... هرگز نمیخواستم عزت نفسم بیاد پایین و پسرایی که من ازشون خوشم میاد فکر کنند که من محتاجشونم و یه دختر سبکم... سنگینی نگاه راننده رو روی خودم حس میکردم... در باز شد و دخترخالهام هنگامه پشت در ظاهر شد....