کتاب رمان دست منو بگیر حالم جهنمه داستان دختر دانشجویی در دانشکدهی رزمی است که آزار و اذیتهایی را تجربه میکند و مجبور میشود نزد یک جنگیر برود. آن پسر هم یک پلیس معلق از خدمت است که به نوعی چشم سوم دارد. این رمان شما را با هیجان، ترس و اتفاقات پیشبینی نشده مواجه میکند.
در بخشی از کتاب رمان دست منو بگیر حالم جهنمه میخوانیم:
کوچه تو سکوتی مطلق فرو رفته بود و جز صدای یا کریمهایی که روی تیر چراغ برق نشسته بودن صدای دیگهای به گوش نمیرسید. به سر کوچه رسیدم و دست راستم رو برای گرفتن ماشین از چادر بیرون آوردم؛ یک تاکسی زرد رنگ مقابلم نگه داشت، مقصد رو گفتم و هزینهی کرایه رو پرسیدم، راننده که مردی هیکلی و سیبیل کلفت بود سر تا پای من رو نگاه کرد و مبلغی گفت که چشمهام از حدقه بیرون پرید:
_ چه خبره آقا؟ من همیشه با نصف این قیمت میرم
انگار به مزاجش خوش نیومد، دنده رو جا زد و آمادهی حرکت شد:
_ نمیخوای سوار شی نشو، همینه که هست!
به ناچار سوار ماشین شدم، با عجلهای که داشتم به این زودی ماشین دیگهای به پستم نمیخورد؛ سرم رو به شیشهی ماشین تکیه دادم و به بیرون چشم دوختم. صداهای اخیری که میشنیدم فکرم رو درگیر خودش کرده بود، شیشه رو پایین کشیدم تا خنکی هوا صورتم رو نوازش کنه اما فکرم از اون صداهایی که میشنیدم و منبعش رو پیدا نمیکردم، رها نمیشد؛ با صدای راننده به خودم اومدم.