اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۲۳۷صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۱.۶۵ مگابایت، ۴۵۲۵ بازدید

کتاب رمان پر پرواز اثری عاشقانه و اجتماعی به قلم مهدیه احمدی است که حکایت زندگی دختری پر از شور، هیجان و شیطنتی را روایت می‌کند.

او دختری صبور و مهربون است که همیشه در زندگی بازنده بوده و برای رهایی از همه‌ی این باخت‌ها و اجبار‌ها پر پرواز می‌خواهد. اما همیشه آن‌طور که فکر می‌کنید پیش نمی‌رود و باید دید که سرنوشت چه چیزی را برایش رقم می‌زند.

در بخشی از کتاب رمان پر پرواز می‌خوانیم:

شایان پشت فرمون بود و مهسا هم جلو نشسته بود و یه ریز از اتفاق‌های تو مهمونی حرف می‌زد؛ شایان هم با خونسردی همیشگیش به حرف‌هاش گوش می‌داد.
بین حرف‌های مهسا اومدم.
- آقا شایان بی‌زحمت همین بغل نگه دارید، من پیاده می‌شم.
شایان از آینه نیم نگاهی بهم کرد و گفت: بذارید می‌رسونمتون.
مهسا هم در تأیید حرفش گفت: راست می‌گه؛ الان دیر وقته.
- آخه مسیرتون دور می‌شه؛ مزاحم نمی‌شم.
بعد از کلی تعارف رد و بدل کردن، شایان کنار خیابون نگه داشت.
ازشون تشکر و خداحافظی کردم و پیاده شدم.
کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده بودم که چون دیر وقت بود، اصلاً پیدا نمی‌شد؛
نخواستم هم با مهسا و شایان برم چون مسیرشون دور می‌شد.

چند دقیقه‌ای رو منتظر بودم ولی هیچ خبری نبود. کلافه پوفی کشیدم و به سنگ کوچیک روی زمین با پا ضربه‌ای زدم.
ماشینی جلوم توقف کرد؛ با دیدن راننده که یه پسر جوون با اون تیپ و ظاهر، اخمی کردم و تغییر مسیر دادم اما اون پسر دست‌بردار نبود؛ پیاده شد و پشت سرم راه افتاد.
قدم‌هام رو تند کردم و با استرس به پشت سرم که با اون پسر فاصله‌ی زیادی نداشتم نگاه کردم و شروع به دویدن کردم.
کلی تو دلم به خودم فحش دادم که چرا نداشتم شایان و مهسا من و برسونن.
توانم رو به تحلیل بود و نفس‌هام تند شده بود ولی هم‌چنان می‌دویدم؛ اون پسر هم انگار خستگی‌ناپذیر بود که هنوز دنبالم می‌اومد.
وارد یه کوچه شدم که از شانس بدم بن‌بست بود.
با ناامیدی نگاهی به اون پسر کردم که همون‌طور که نفس نفس می‌زد، لبخند بدجنسی هم رو لب‌هاش بود؛ برق چشم‌هاش حتی تو این تاریکی هم دیده می‌شد.
از ترس قلبم تند تند می‌زد و مغزم انگار قفل کرده بود؛ هیچ‌کس هم تو این نیمه شب پاییزی این اطراف دیده نمی‌شد.

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
بلوک سالمندان
امیرحسین نصیری
دالاله
امیر حسین نصیری
رمان فردای بعد مرگ
فریبرز یدالهی
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
زهرا زهرادهقان محمد حسین
۱۴۰۰/۲/۱۸
خوبه قابل تحمله 🌺💖🌺🌹ممنون از نویسنده💖🌺💖🌺💖🌺💋
تیکا کلارستاقی
۱۳۹۹/۳/۲۷
تا حدی خوب بود ولی چه زود از حرفاش می گذشت اصلا تند تند انگار ی چیزی سر هم شد ی کم بد نبود بیشتر براش کار می شد
Reyhane Bakhtiyari
۱۳۹۹/۳/۱
عالی بود 💜💜
Alireza Asadi
۱۳۹۸/۱۰/۶
جالب نبود درکل چند تا رمانو قاطی کرده بود نویسنده و انگار خیلی عجله داشت واسه اتمام رمان گاهی سریع از یک موضوع میگذشت وگاهی ی موضوع روکش میداد و زمانبندی در رمان خیلی مشکل داشت میگفت هفته ها گذشته تو زندان هم بوده اما هنوز چهلم آرتین نشده درکل خیلی اشکال داشت .....با آرزوی موفقیت برای نویسنده
n n
۱۳۹۸/۲/۲۶
خیلی قشنگ بود به نظرم قلم خیلی خوبی داشت نویسنده
ریحانه باغداری
۱۳۹۸/۱/۸
با اینکه کلی اشتباه داشت و میتونست بهتر باشه ولی در کل جالب بود فقط اول داستان داشتم سردرد میگرفتم از این همه اتفاق بد ولی از ابیات شعر بین داستان خیلی خوشم اومد.خسته نباشین.
احمد نور
۱۳۹۸/۱/۶
بسیار ضعیف و ساده نوشته بود.
R.S R.S
۱۳۹۷/۱۲/۲۶
سبک و بی محتوا... وقوع حوادث بی دلیل... شخصیت های بی ثبات... واقعا ضعیف بود
mala a
۱۳۹۷/۱۲/۲۵
عااالی بود خسته نباشید میگم به نویسنده
Faezeh Hajiani
۱۳۹۷/۱۲/۲۴
افتضاح بیشتر شبیه دفتر خاطرات بود تا رمان
Masoumeh Sahraei
۱۳۹۷/۱۲/۲۳
نویسنده عزیز، بهتره که مطالعه خودتون رو روی رمان های حرفه ای بیشتر کنید، سطح رمان بسیار پائین بود.
hossein farahani
۱۳۹۷/۱۲/۲۲
جالب نبود.
همچنین ببینید
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام