کتاب رمان برادرانه اثر حمیرا خالدی، زندگی دو برادر را روایت میکند که خانوادهشان را در بچگی از دست دادهاند.
برادر بزرگتر هیچگاه اجازه نمیدهد که برادر کوچیکتر احساس کمبود کند و تمام زندگیاش را به پای او میگذارد تا در آرامش باشد؛ حتی از عشق زندگیاش دست میکشد و هر بار در مشکلات به فریاد او میرسد. اما برادر کوچیک به خاطر یک لجبازی، تمام خوبیهای برادرش را فراموش میکند و از او فاصله میگیرد و زندگیاش را نابود میکند. با این حال باز هم برادر بزرگ فرشتهی نجاتش میشود.
در بخشی از کتاب رمان برادرانه میخوانیم:
بیست سال قبل زمانی که شروین «برادر بزرگتر» ده سالش بود.
با تعجب داشتم به پدر و مادرم که داشتند تند تند لباسهاشون رو داخل چمدون میذاشتن نگاه میکردم. جلوتر رفتم.
- بابا کجا میخوایید برید؟ ما تنها چی کار کنیم؟
بابا به سمتم اومد و دستهاش رو روی شونههام گذاشت و آروم فشرد.
- گل پسر بابا، ما میریم کرج پیش عمهت حالش خوب نیست و داره نفسهای آخر رو میکشه. تو و شاهین خونه باشید به سارا خانومم میگم بیاد پیشتون.
خواستم چیزی بگم که دستی به موهام کشید و توی چشم هام زل زد.
- بابا جان ما مجبوریم که بریم و مجبوریم که این بار شما رو توی خونه بزاریم و تنها بریم. مواظب داداشت باش.
پام رو روی زمین کوبیدم.
- من نمیتونم مواظب اون پسرهی نق نقو و زشت و شیطون باشم.
بابا آروم خندید و گفت: فقط چند روز طول میکشه پسرم. تو وظیفته تا وقتی من بر میگردم مواظب داداشت باشی. تو بزرگتری و بیشتر از اون میفهمی؛ پس حواست بهش باشه و مواظبش باش.