اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۳۵۰صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۱.۴۱ مگابایت، ۹۶۳۲ بازدید

کتاب رمان ساقدوش وحشت نوشته‌ی فاطمه عیوضخانی، اثری خیالی، طنز و ترسناک درباره‌ی پسر خوشگذرانی به نام آرماند است که همراه دوستانش به سفری می‌رود و سرنوشتش تغیر می‌کند.

پدر آرماند که از خوشگدرانی او به سطوح آمده است، یک مهمانی ترتیب می‌دهد تا پسر خوشگذرانش کمی از این سرخوشی بیهوده‌اش فاصله بگیرد. هدف از این گردهمایی سر و سامان دادن آرماند بود اما باعث دوستی او با شاهرخ می‌شود که هر دو پایه‌ی سفر و به قول خودشان جوانی کردن هستند.

در بخشی از کتاب رمان ساقدوش وحشت می‌خوانیم:

یاشار با دستانی لرزان چند با استارت زد اما اتفاقی نیوفتاد تند تند پایش را روی پدال ترمز فشار می‌داد..
شاهرخ – بپرید.. بپرید بیرون..
سرعت ماشین کمی بیشتر شد انگار چند نفر ماشین را هل می‌دادند هیچ‌کس جرأت نداشت که برگردد و پشت را نگاه کند... شاهرخ در را باز کرد و خود را پایین انداخت و داد زد – بپرید... ترو خدا بپرید نفله‌ها...

سرعت کمی بیشتر شد.. هر لحظه به پرتگاه نزدیک‌تر می‌شدیم... یاشار در طرف خود را باز کرد و گفت – بپر بیرون.. سریع و بعد خود سریع پایین پرید.. حالا هر دو پایین پریده بودند و من گیج به روبرو زل زده بودم.. صدای یاشار و شاهرخ می‌آمد که داد می‌زدند بیرون بپرم دستم به طرف دستگیره رفت اما در قفل شده بود.. یا خدا چند بار سعی کردم در باز نشد که نشد..

به پرتگاه نزدیک می‌شدم در باز نمی‌شد. . صدای یاشار و شاهرخ هنوز می‌آمد دنبال ماشین می‌دویدند و صدایم می‌زدند سرعت ماشین خیلی زیاد شده بود.. گریه می‌کردم و داد می‌زدم و دستگیره را می‌کشیدم.. باز نمی‌شد... تمام شد... دیگر من مردم... هق هق می‌کردم.. ماشین در سرازیری قرار گرفت و چشمانم بسته شد و از ته دل داد زدم سرازیری خیلی تند بود... فریاد می‌کشیدم و گریه می‌کردم که ناگهان سر ماشین به جایی خورد و تکان بدی به ماشین وارد شد در همان لحظه احساس کردم دستی به روی قفسه‌ی سینهام گذاشته شد...

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
بلوک سالمندان
امیرحسین نصیری
دالاله
امیر حسین نصیری
رمان فردای بعد مرگ
فریبرز یدالهی
رمان دزد دریایی
سر والتر اسکات
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
حسین یوسف نژاد
۱۴۰۱/۵/۶
ترسناک نبود . ند رو بخون یا عشق و ترس یا محله ممنوعه اینا ترسناکن البته کمی.
Hamid.hdj Hdj
۱۴۰۰/۶/۲۳
همچین گفتین ترسناک من گفتم دیگ قرارع حتما راهی قبرستون میشم؛باو با رمان های دیگ فرقی نداش؛برای سرگرمی و هیجان لحظه ای بد نبود
gh tt
۱۴۰۰/۴/۱۷
برای سرگرمی خوبه
آیلار سالاروند
۱۳۹۹/۵/۱۳
اولش گفته بودید مشکل قلبی دارید نخونید یا اصلا ترسناک نبود یا من پوستم کلفت شده.... هنوز رمان تولد مشترک از این هزار برابر ترسناک تر بود.... ژانر وحشت یعنی بری تو حس و حال داستان... نه این که خسته کننده باشه... بهتون توصیه می کنم حتما تولد مشترک رو بخونید
amir godrati
۱۳۹۹/۴/۱۸
اقا چرا اون یونسه نگف چرا این دختره اینارو اذیت میکنه مارو گذاشت تو خماری؟! ولی در کل خوب بود.بخونید
null null
۱۳۹۹/۱/۸
خیلی هیجانی نبود و داستان اون موجود رو هم که قرار بود عمو یونس بگه ولی نگفت
Farzad Mo
۱۳۹۹/۱/۲
خیلی عالی بود آثار دیگه ای ام داره این نویسنده؟
Gorban Alvanbi
۱۳۹۸/۱۱/۱۲
خوب بود ولی اونقدر هم که می گفت هیجانی نبود
Hadis null
۱۳۹۸/۱۱/۹
خوب بود اما داستان اون موجوده اصن معلوم نشد ک چی بود و تو اون خونه چیکار میکرد.
öž Ň
۱۳۹۸/۱۱/۸
داستان جالبی بود اما نگفتید چرا آن ویلا یا جنه داشت
hvv bieber
۱۳۹۸/۱۱/۵
خیلی قشنگ بوووود
diba m
۱۳۹۸/۹/۱۹
ریسک میکنم میخونمش بعد میام امتیاز میدم !
Nakisa Rostami
۱۳۹۸/۶/۲۴
عالی
Rojan Banidarban
۱۳۹۸/۶/۸
رمان خوبی بود ارزش یه بار خوندن و داشت ولی بازم جا داشت بهتر بشه اگه آخرش امیر نمیمرد یا بقیه هم میمردن داستان جالب تر میشد
Mary Mohammady
۱۳۹۸/۶/۳
خوب بود اما چنتا بدی داشت اولا اینکه بعضی از کلماتش خیلی بد نوشته بود طوری که تا بخوای بفهمی چی نوشته ده ساعت می گذره دومن اصلا نگفت که این موجود چی بود از کجا امد و چرا نمی خواست دیگران بفهمند او وجود دارد و چطور نابود شد در کل رمان بی سر و تهی بود🙀
Daniel Khoramruz
۱۳۹۸/۵/۵
داستان جذاب بود کلی خندیدم .. شخصیتا بامزه بودن مخصوصا سیمین و شاهرخ .. اما چنتا جاش مسخره بود ۱. تا میخواستن چیزی بگن یا گوشی زنگ میخوزد یا در تق تق میکرد ۲. دقیقا توضبح داده نشد موجود چطور نابود شد ۳. عمو یوسف قرار بود توصیحی بده راجع به موجود که نداد در کل سرگرم کننده بود
یوسف مهدی زاده
۱۳۹۸/۴/۷
خوب بود جالب بوداماآخرش نافهوم بود که اینی که اذیتشون میکردچی بود چرابرگشته بود و چطوری ازبین رفت ولی درکل جذاب بود👌
محمدرضا دادخواه
۱۳۹۸/۲/۲۷
رمان ایده ی جالبی داشت اما خوب بهش نپرداخته بودونغصشم همینه.امیدوارم کتاب بعدی بهتربه موضوعت شاخ وبرگ بد.
Azita Qayumi
۱۳۹۸/۲/۲۳
واقعاً ممنون خیلی زیبا بود من یکی خیلی خوشم اومد واسه شما نویسنده‌ای عزیز آرزوی موفقیت میخواهم 😍😍😍😍😍😍
آزیتا جلیلی
۱۳۹۸/۲/۱۹
عالی💓
همچنین ببینید
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام