کتاب رمان شکار خون آشام جلد سوم از مجموعه شیفت خون آشام نوشتهی تیم اورورک، داستانی ترسناک و هیجانانگیز است.
بعد از اتفاقاتی که در عمارت هالووید افتاد کیرا و دوستانش به دنبال کایلا و فرار از خون آشامها و ومپایرسها، سر از کوهستان کامبریا درمیآورند. طی این مدت به خاطر ومپایرسها که هر حرکتشان را پیشبینی میکنند، اعتماد میان کیرا و دوستانش خدشهدار میشود.
کیرا سر از صومعهای ویران در ارتفاعات کوهستان، دریاچهای اسرارآمیز و غارهایی زیر چشمه در میآورد و در این میان، باید ارتباط بین ومپایرسها و مادرش، و ارتباط میان کایلا و ایزیدور را کشف کند... همچنین درگیر بازیای احساسی با لوک و پاتر میشود.
در میان تمامی این اتفاقات گیجکننده، کیرا کم کم تغییر میکند و این تغییر او را میترساند. ولی وقتی از دوستانش کمک میخواهد، متوجه میشود تنها مادرش است که میتواند حقیقت را نشانش داده و به سوالاتش پاسخ دهد.
در بخشی از کتاب رمان شکار خون آشام میخوانیم:
روی پاشنهی پا چرخیدم و به دنبال کایلا در راهرو دویدم. صدای پاره شدن، تکه تکه شدن، و جیغ و فریادهای ومپایرسهایی که لباس راهبها را پوشیده بودند، در گوشم زنگ میزد.
خودم را به ایزیدور رساندم. به پلههایی مارپیچی رسیدیم و به سرعت از آن بالا رفتیم. نمیدانستیم این پلهها ما را به کجا میرسانند، جای مورد نظرمان است یا نه. وحشت داشت تمام وجودم را فرا میگرفت ولی نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم ترسم را کنار بزنم. به بالای پلهها که رسیدیم با دو راهب کلاهپوش که فریاد کشان به سمتمان میدویدند، رو به رو شدیم. پیش از آنکه به ما برسند ایزیدور با کمانش به آنها شلیک کرد و تیر در صورتشان نشست. ومپایرسها به هوا پرتاب شدند و محکم به دیوار انتهای راهرو کوبیده شدند.