کتاب نمایشنامهای در طویله اثر محمد ضیایی، روایتی خیالی از زبان حیوانات دربارهی سالهای پایانی یک انقلاب است که با وجود تعدد و زیبایی شعارهای آرمانیاش، به عاقبت تلخی دچار شده و نتوانسته به هدفهایشان برسند. این کتاب در ادامه رمان قلعه حیوانات جرج اورول نگاشته شده است.
در بخشی از کتاب نمایشنامهای در طویله میخوانیم:
زمستان سرد در راه بود. حیوانات خود را برای تحمل مصائب و سختیهای بیشتری در طویله آماده میکردند. هر چند در این فصل، کار کمتری انجام میشد، ولی جیرهها هم نسبت به تابستان کمتر شده و این زندگی را برایشان سختتر و طاقتفرساتر میساخت. مورگان توضیح داده بود که باید آذوقه بیشتری را برای زمستان سال بعد در انبارهای قلعه که در ساختمان خوکها واقع بود ذخیره کنند. این در حالی بود که جای خوکها، همچنان گرم و نرم و سفرههایشان، پر رونق بود. تنقلات برای شبهای طولانی زمستان هم جزو برنامههای غذایی لازم و ضروری آنها بود.
سالها بود نه طویلهها جای مناسبی بود برای زندگی، نه آبشخورها، نه کاهدانی و... طویله نیاز به تعمیرات اساسی داشت. در خیلی از جاهای طویله، سقف، با یک بارندگی ساده مثل صافی، آب چکان میشد. هشت تا چراغهای نفتی موجود در طویله بزرگ، یک در میان خراب بود و کار نمیکرد. دو تا فتیله نداشت یکی هم شیشه و دستگیرهاش شکسته بود. در طویله کوچک هم پنج تا چراغ نفتی وجود داشت که فقط سه تای آنها کار میکرد.