کتاب رمان شب اسفندی نوشتهی علی ابجدیان، داستان ترانهسرای عاشق پیشهای است که از استعداد ترانهسرایی خویش برای جلب نظر معشوق بهره میبرد؛ جای جای داستان پر است از شعرها و ترانههای عاشقانهای که مهراب سروده است.
عشق ما با تلخی یک جام کهنه
تو شب عزیز اسفندی شروع شد
اولین باری که دستت رو گرفتم
قلب من چون طبس پیر زیر و رو شد
مهراب که در تضاد بین دارا و ندار و عشق مفلسی اسیر است ناخواسته مسیر زندگی خود را در جهتی مییابد که با آرزوهای وی در تضادی ملموس و زجر آور است.
در بخشی از کتاب شب اسفندی از زبان مهراب میخوانیم:
من در زمانی اشتباه در این مکان، یا در مکانی اشتباه در این زمانه زاده شدم...
و در جایی دیگر او که از دوری معشوق به تنگ آمده خطاب به معشوق مینویسد
چه کسی گفته از دل برود هر آنکه از دیده برفت؟
شاید این نشانه عشق است که از دیده میرود و از دل هرگز...