کتاب رمان مانلی نوشتهی فریبرز یدالهی، داستان عاشقانهای است که زندگی دختری که ریشه در افغانستان دارد را در چهار مقطع زمانی متصل بیان میکند.
در این رمان به مشکلات افغانستان پرداخته میشود. مانلی در واقع همان رمان "گاه دیر گاه زود" است که این بار از نگاه شخصیت زن داستان به وقایع مینگرد. مانلی با اشعار شاعرانهاش نگاهی اجتماعی دارد.
در بخشی از کتاب رمان مانلی میخوانیم:
گاهی در او تناقض میبینم. گمان میکنم دوست دارد حرف خودش را بزند وگرنه چگونه از نزول شعر میگوید و به ماورا بیاعتقاد است؟ گاه مومنی است بی مُدعا و گاه منکری است پر ادعا. مادرم میگوید: انسان، جمعی از تضادها را در خود دارد. تضادهای درون زن و مرد متفاوتند. بی شک چنین است. او تضادهایی را در کنار هم جمع میکند که برای من عجیب است. اگر چنین نبود که هر آدمی، دنیایی ناشناخته نبود. اگر چنین نبود که میلی برای شناخت نبود.
شعر چه گویم؟ که تو شعری
غزلی
خواندنی
دفتر اندام تو
شرح گلستان خداوندی است
دست به دستم بده
پیمان ببند
تا که بگویم
تو گُلی
ماندنی.