کتاب رمان دختران آتش - جلد اول نوشتهی سحر موتورچی، داستان زندگی دختری است که با قدرتی ویرانگر به دنیا میآید. با وجود داشتن عشق زنی که بزرگش میکند، دختر با خشمی خفته بزرگ میشود که تلاش بسیاری دارد در کنترل آن؛ اما در نهایت تقدیر سیاه دختر رقم خورده و چارهای از آن نیست.
در بخشی از کتاب رمان دختران آتش - جلد اول میخوانیم:
دختر دست مادربزرگ پیرش را در دست گرفته بود و او را دنبال خود میکشاند. نیزارها از دور مشخص بودند. نیهایی پیر و سالخورده که کم کم رو به زردی نهاده بودند و انبوهتر شده بودند. نیها با تنههای زمخت شدهشان میان وزش نسیم به سختی این سو و آن سو میشدند و چنان انبوه بودند که باز هم فضای پشتشان مشخص نبود.
دختر دست پیرزن را بر شانهاش نهاد و نیها را به گوشهای راند و باز دست او را گرفت و میان نیها فرو رفتند.
چند الوار کنار هم مسیری برای گذشتن از نهری ساخته بودند که مملو از نی بود و در نمایی مقابل این نیزار، نیزار مشابهی در آن سوی نهر روییده بود و با هم حصاری ساخته بودند تا آن فضا را از دید پنهان سازند و حال مقداری از آب شط در آن فضا محصور شده بود.