کتاب رمان اژین نوشتهی معصومه نوروزی، داستان پسری است که در گذشته زخم خورده و دلش شکسته و حالا با گذشت چند سال، باز هم نسبت به هیچ زنی کشش ندارد و مهربانیاش را پشت یک نقاب یک مرد سنگی پنهان کرده؛ ولی روزی میرسد که ... .
در بخشی از کتاب رمان اژین میخوانیم:
- بخدا اصلا مامان بودن بهت میاد.
شقایق رو به من ابرو بالا انداخت و چشمکی زد و گفت:
- کجاست اون مردی که بیاد این رو بگیره بعدم مامان بشه؟
من و شقایق خندیدیم که شیرین با تاسف نگاهمون کرد.
شیرین سمت آشپ زخونه رفت و گفت:
- فکر کردم خونه نامزدتی و میخواستم آدرس بگیرم ازت که دیدم پیام دادی بیام خونتون، پس چرا نرفتی؟
- شیرین زیاد راحت نیستم اونجا خب، اژین میاد اینجا پیشم میمونه دیگه.
شقایق با خوشحالی پرسید:
- کی میاد نامزدت؟
با خنده جواب دادم:
- شب میاد خونه.
شیرین با کاسه سوپ سمتم اومد و گفت:
- این سوپ رو بخور که ویتامین بدن میره بالا.
با لبخند و نگاه قدرانی بهش کاسه رو برداشتم و با قاشق شروع کردم به مزه کردن:
- شیرین، خدا رو شکر حس چشاییم رو از دست ندادم و مزهها رو فعلا میفهمم، خوشمزهست دست خوش.
- نوش جونت.