کتاب رمان پولتو به رخم نکش نوشتهی کیانا بهمن زاد، داستان زندگی دختری به نام ترانه را روایت میکند که مشکلات زیادی در زندگیاش دارد و هر چه تلاش میکند تا شرایط را تغییر دهد، نمیشود تا اینکه برادرش مبلغ زیادی بدهی بالا میآورد و ترانه مجبور میشود برخلاف میلاش کارهایی کند که اصلاً خوشش نمیآید.
در این بین پسری مغرور و خودخواه سر راه او قرار میگیرد که دست تقدیر این دو را مدام روبهروی هم قرار میدهد تا اینکه یک روز اتفاقی میافتد که هیچکس منتظرش نیست، اما …
در بخشی از کتاب رمان پولتو به رخم نکش میخوانیم:
بهزاد با شیطنت خاصی که با حرکاتش آمیخته بود عینک دودیشو جلوی چشمش گذاشت که باعث شد جذابیت مردونش بیشتر بشه بعد در حالیکه دست چپش روی فرمون بود و دست راستشو تکیه گاهش قرار داده بود و روی جعبه بغل صندلیش گذاشته بود گفت:
بهزاد_ عشق توی چشمات بیداد میکنه عزیزم منم عاشقم نمیتونی عشقتو پنهون کنی اصلا من میدونم تو از خداته یکی مثل من شوهرت بشه فکر میکنی خبر ندارم وقتی ازت خاستگاری کردم از هوش رفتی؟
بیتا با دهن باز داشت به بهزاد نگاه میکرد قشنگ معلوم بود داره سر به سرش میذاره ولی این بیتای دیوونه داشت کم کم باورش میشد
بیتا_ من از هوش رفتم؟ من عاشقم؟ بابا تو دیگه کی هستی؟
بهزاد_ همونیکه قراره توی قلبش محکوم بشی به حبس ابد غل و زنجیرت میکنم که دیگه نتونی بیایی بیرون مگه دست خودته