کتاب مردآزما نوشتهی مهدیه کوه جانی، داستان پسری به نام آرمان است که توسط پدر سادیسمیاش در زیرزمین خانهشان حبس شده و در آنجا با مردآزما که یک نوع جن است، آشنا میشود.
پسری به نام آرمان هفده ساله در خانهای زندگی میکند که پدر سادیسمی آن از بچگی او را در زیرزمین مخوفی در خانهشان با انواع وسایل ترسناک زندانی میکرده است. در روزی که آرمان کار غیراخلاقی پدرش را به مدیر مدرسهشان لو میدهد، پدر او را در زیرزمین زندانی میکند. آرمان در زیرزمین مجسمههای انسان از جنس استخوان مانند که رویشان ملافه دارد میبیند. فردای آن روز وقتی مادر آرمان حالش بد میشود او را به دکتر میبرد پدر آرمان در خانه میهمانی میگیرد بعد از دعوا با آرمان دوباره او را زندانی میکند این بار برای همیشه...
در بخشی از کتاب مردآزما میخوانیم:
اتاقی بزرگ و نیمه تاریک است که در آن تلوزیون بزرگی روشن است، با دستگاههای بازی که در اطراف آن قرار دارد، با دیوارهایی که پوسترهای بازی در آن چسبانده شده است و یک مبل دو نفره و یک نفره که در روبه روی آن قرار دارد و چند بشقاب خوراکی اعم از میوه و چیپس در آنجاست و یک پسر نوجوانی به نام آرمان 17 ساله که روی مبل دو نفره نشسته و کنسول بیسیم به دست بازی خشن و وحشت اوری به نام رزیدنت اویل را انجام میدهد، نمای پشت آرمان دیده میشود بعد به صورت نیم رخ چهرهاش دیده میشود، آرمان با خونسردی بازی میکند و در حین بازی انگورهایی را که در بشقاب کنارش است را میخورد نور تلوزیون به صورتش میتابد و رنگ صورت سفیدش را تغییر داده و چشمهای قهوهای رنگ و موهای پرپشت و حالت دارش را روشنتر کرده است. مشغول بازی است که ناگهان در اتاق محکم و پشت سر هم زده میشود.