نزدیک به 4000 سال پیش، هنگامی که انسان در ناآگاهی و نادانی بسیار بیشتری به سر می برد، و از همین رو با نشناختن دنیای پیرامونش و
ندانستن سبب های رویدادهای سرشتی و آخشیجی (طبیعی- مادی )، برای هر نمودی از جهان هستی و یا سهش ها (احساسات ) و کارکردهای انسانی ، خدایی و خدایگونه ای در پندار خود بافته و ساخته بود و به درگاه آنها نیاز و قربانی کرده در ترس و بیم همیشگی از خشم آنان به سر می برد و هنگامی که کَرپن ها و کاوی ها ، همانا کیش مداران و قدرتمداران و زورگویان از نادانی و ناآگاهی او بهره برداری می کردند و سرانجام هنگامی که آرامش و شادی و خوشبختی از زندگی ها رخت بربسته و راهی برای رهایی و رهایی بخشی در دیده نبود...