اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۴۶۶صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۳.۰۳ مگابایت، ۸۲۴۸ بازدید

کتاب رمان آن شب لعنتی داستان اتفاقاتی است که در یک شب در خانه‌ای دانشجویی برای چهار دختر رخ می‌دهد… در شبی که همه برای احضار روح پدر مونا دور هم شدند تا بتوانند از او سوال بپرسند: مادر مونا کجاست؟ مادری که در بچگی مونا رو تنها گذاشت و رفت…

در قسمتی از رمان آن شب لعنتی می‌خوانیم:

مونا بعد از ده ثانیه سوالش رو تکرار کرد و برای یه لحظه بهش الهام شد که شراره نباید توی جمع باشه. به حسش اعتماد نکرد. فکر می‌کرد داره دیوونه میشه. گفت: امکان جواب دادن به سوالم نیست؟ شی تکون نخورد. دمای بدنش بیشتر شد. قلبش تندتر می‌تپید و دوباره احساس میکرد که شرارہ نباید توی جمع باشه، نمی دونست چطور این حسں بھشں منتقل شدہ ولی حالامطمئن بود که اون روح این روازشں میخواد، زیر لبی گفت: شرارہ تو نباید اینجا باشی. لب‌های شراره باز شد خواست اعتراضی کنه اما وقتی چشم‌های وحشی و مشکی مونا رو دید که با جدیت نگاهش می‌کرد برای یه لحظه حس کرد هیچ وقت مونا رو تا به حال اینجوری ندیدہ. از مونا ترسید و بدون ھیچ حرفی دستشں رواز روی اون شی چند ضلعی برداشت و بدون اینکه چیزی بگه رفت توی اتاق خودش و مدیا. چراغ اتاق رو روشن کرد و روی تخت دراز کشید. درو بست؛ اصلا به این چیزا اعتقاد نداشت؛ حتی یه درصد هم نمی تونست باور کنه که یه روح اون شی چند ضلعی رو روی تخته وی یا تکون میده اما چشمهای مونا رو نمی تونست فراموش کنه. چشم‌های مونا همونایی بود که همیشه دیده بود اما انگار دیگه مالی مونا نبود. داشت دیوونه می‌شد. هندزفری شو در آورد و توی گوشش گذاشت. مثل همیشه یه آهنگ خارجی گوش می‌کرد. بیرون اتاق دخترا که از رفتن شرارہ بیشتر احساس ناامنی میکردن مشغول بودن. مونا گفت: خب حالا که اون رفت سوالامو جواب بده. میدونی مامان من کجاست؟
شی تکون خورد و رفت روی "نه" مونا با ناامیدی نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت: بچه‌ها شما سوالی ندارین؟ لیدا نگاهی پرمحبت به مونا کرد و گفت: نه... نگاه مونا افتاد به مدیا. مدیا بی‌دلیل داشت می‌لرزید. لبهاش تکون خورد تا بگه نه اما درست همون لحظه صدای جیغ شراره به گوششون رسید. مدیا از جا پرید و دستشو از روی اون شی برداشت. مونا دست مدیا رو کشید و گفت: بشین؛ باید باهاشی خداحافظی کنیم.

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
احضار 2
سید محمدعلی شیخ الاسلام نوری
رمان ایرما
آرینا زنگیشه ای
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
Ali elmi
۱۴۰۰/۵/۱۰
خیلی خوب بود فقط من مشکل مدیارو نفهمیدم.
زهرا زهرادهقان محمد حسین
۱۴۰۰/۲/۲۴
خیلی خوبه ممنون از نویسنده 💖🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖💋💝💋
مهتاب م
۱۳۹۹/۱۰/۱۱
خیلی خوب بود
arzu Muhamadi
۱۳۹۸/۱۲/۱۴
فوق العاده بود عالییییییی
mahya karimi
۱۳۹۸/۵/۲۵
اصلا ترسناک نبود بیشتر عاشقانه بود و این دختر چشمش دنبال اون پسر بود و اینجور مزخرفات ، اگه ترسناکه چرا عاشقانش میکنید و داستانتونو حال بهم زن میکنید
پارسا کرمی
۱۳۹۷/۱۱/۲۴
برنامه شما عالی هست ولی لطفا همه کتاب ها رو تو برنامه بزارین
aref baloch
۱۳۹۷/۱۰/۲۹
عالی بود
haniyeh ghadami
۱۳۹۷/۹/۲۷
خیلییییییب خوب بود من که کیف کردم واقعا ممنون از نویسنده خوش فکر کارت عالیییییییه
هانیه فعالی تبار
۱۳۹۷/۸/۱۸
عالی بود فقط اخرش چقدردلم برای موناسوخت
فاطمه قربانی
۱۳۹۷/۵/۱۴
عالی بود ممنون
زهرا مصباح
۱۳۹۷/۴/۱۸
خیلی دوسش داشتم انقدر که تو یک روز خوندمش. عالی بود.
samira arjmandi
۱۳۹۷/۲/۲۸
ممنون خوب بود
akbar ghasemi
۱۳۹۷/۲/۱۲
عاااااااااااااااااااااااااالیهههههههه
افسانه راد
۱۳۹۷/۲/۱۱
رمان خیییلی خوبی بود ...جز دوم نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟₩
Masoomeh Basiri
۱۳۹۶/۱۲/۴
زیاد جالب نبود همش تکرار میشد یه موضوع
Selender Man
۱۳۹۶/۱۱/۲۰
عجب کتاب معرکه ای بود خیلی خوشم اومد حتی سر کلاس هم داشتم میخوندمش. خیلی ممنونم
Iran Ir
۱۳۹۶/۱۱/۵
جالب و متفاوت..ممنون😊
فرشته فرمانی
۱۳۹۶/۱۰/۲۷
باسلام غیراز گریه زاریه اغراق آمیز رمان قشنگی بود پیوسته بود و جای خالی نداشت که حوصله سربرباشه امیدوارم ترسناکتر ادامه پیداکنه ممنون ازنویسنده جسور وبدون سانسور
روژان خرسند
۱۳۹۶/۱۰/۲
امیدوارم باز هم ادامه پیدا کنه
Solmaz Abd
۱۳۹۶/۹/۲۹
خیلی عالی بود هر چی جلوتر میری داستان جالب تر میشه اونقدر که دیگه دوست نداری وقفه خوندن داشته باشی
همچنین ببینید
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام