کتاب قهقراء نوشته‌ی شهاب شکوه یار، اثری تاریخی است که به شما می‌گوید، پس از درگذشت پیامبر چه بر سر دین خدا آمد. آنگاه در ایران چه گذشت و چگونه اروپا از تاریکی قرون وسطی به روشنایی و پیشرفت رسید.
در بخشی از کتاب قهقراء می‌خوانیم:
مالک اشتر بروی ابوموسی اشعری شمشیر کشید و او را تهدید به مرگ کرد کوفیان فریاد می‌زدند که این حکمیت را قبول ندارند و پیروی نمی‌کنند پس از آنکه مردم کمی آرام شدند کوفیان فریاد شکایت بلند کردند که موضوع برکناری و نصب خلیفه جزو حکمیت نبود و نمایندگان اجازه نداشتند در مورد خلافت تصمیمی بگیرند و حکمیت فقط درباره نتیجه جنگ بود شامیان فریاد زدند نمایندگان درباره نتیجه جنگ مذاکره کردند و نتیجه را هم اعلام کردند و علی را از خلافت برکنار کردند و مردی مناسب مانند معاویه را خلیفه کردند.
ناگهان از میان مردم کوفیان چند نفری شمشیر کشیدند و فریاد زدند لاحکم الالله و به طرف شامیان حمله کردند و چند نفری را کشته و مجروح کردند و خود هم کشته شدند و گروهی دیگر هم فریاد زدند لاحکم الالله و به نفرات آن‌ها افزوده شد جنگ میان کوفیان و شامیان باحضور ماموران مسلح مهار شد و دو مردم راهی کوفه و شام شدند ابوموسی اشعری به کوفه نرفت و به مکّه گریخت و در کعبه بست نشست و مردم به او لقب حِمار اَ شعری یعنی خر اَشعری دادند و عَمروُعاص راهی دمشق شد و گزارش حکمیت را پیشاپیش بوسیله پیک برای معاویه فرستاد.
کوفیان به کوفه برگشتند و خبر نتیجه حکمیت در شهر منتشر شد گروهی که فریاد می‌زدند لاحکم الالله پیش علی آمدند و گفتند همکنون باید آماده جنگ شوی علی گفت نمی‌توانیم زیرا ما با آن‌ها پیمان متارکه جنگ برای یک سال بسته‌ایم با صدای بلند به علی گفتند تو با پذیرفتن داور در دین خدا کافر شده‌ای تو با گماردن حکم در کار خود دودل شده‌ای و مرتکب گناه شده‌ای اگر شایسته خلافت هستی چرا داوران را برگزیدی و کار خود را به آنان سپردی اگر درشایستگی خود شک داشتی دیگران باید بیش از تو در این شک ببرند تو کافر شده‌ای باید توبه کنی تا از تو پیروی کنیم.
