این کتاب به نوعی یک فن فیکشن است. ادامه ی مجموعه ی قهرمانان المپ از ریک ریوردان. قهرمانان المپ مجموعه ی فوق العاده ی ایشونه که خیلی خیلی قشنگ هم هست. این داستانی هم که من نوشتم ادامه ی این داستان زیباست. فقط با این تفاوت که شخصی جدید وارد داستان می شود و اتفاقاتی برای او و شخصیت های قدیمی داستان می افتد.
از متن کتاب:
ناگهان هایپریون درخشان می شود و دیگر کسی نمی تواند به او نگاه کند. اورانوس نعره ای از درد و سوختگی می زند و خود را به آتش لئو و صاعقه های من و برادرم و سنگ های هزل و آب و باد جیسون و خواهرش و پرسی می کوباند و درد می کشد.
با خشم روی زمین می افتد و نعره می زند:
_ اون نور رو خاموش کن! اونو خاموش کن ...
و من به سمت او می روم. کریوس هم به دنبال من می آید. بقیه هم همین طور.
همگی شمشیرمان را در سینه ی ارباب آسمان فرو می کنیم. اورانوس که هنوز نمی تواند چیزی را ببیند، فریاد می زند:
_ شما نمی تونین من و غول های منو بکشین! ماها فناناپذیریم.