در نمایشنامه کیک با طعم خون میخوانید:
زمان، شاید هر زمانی!!
مکان، مکانی آشنا...!! (خانه اشکان و شراره)
زندگی بازگشت ندارد...
چرا فکر میکنیم هرچیزی رو میشه جبران کرد؟!
خواب دیدم که میخوای منو بخوری!!
بوی پلو ماهی و ریحون... پیتزا با سس قرمز... با یادشون شراره می باره... شراره با طعم جدایی...