کتاب خلسه نوشتهی رضا قادری فر و امین قادری فر، نمایشنامهای کوتاه با موضوع کودکان اوتیسم است.
دروغ یعنی اینکه آدم بگوید چیزی اتفاق افتاده که در حقیقت اتفاق نیفتاده است؛ چون فقط یک چیز میتواند در یک زمان مشخص و یک مکان مشخص اتفاق بیفتد و بی نهایت چیز دیگر هستند که در آن زمان و مکان مشخص اتفاق نیفتادهاند و وقتی به چیزی فکر میکنم که اتفاق نیفتاده ناخودآگاه ذهنم معطوف همه چیزهای دیگری میشود که اتفاق نیفتادهاند...
چه در مورد اوتیسم کنجکاو باشید و چه بخواهید کودک شما در مورد شرایط خود کتاب بخواند، فکر میکنیم این عناوین تفاوت ایجاد میکند. از داستانهای ساده در زندگی روزمره گرفته تا وقایع جدی تر، هر کتابی توسط خالق آن ساخته شده است، بنابراین درک اوتیسم باعث میشود بچهها احساس کنند که واقعاً به آن تعلق دارند و تفاوت زیادی ندارند.
در بخشی از کتاب خلسه میخوانیم:
هیچ: تو بیجا کردی، گفتم تو بیجا کردی، بیجا میکنی امن نمیخام این لباس رو بپوشی، دلم نمیخاد، حرفم نباشه! موهاتم باس کامل داخل باشه بکن تو! راه رفتنت نباس اون جوری که من دوست دارم، امروز قشنگ باشه! لبخندات! ابدا حق لبخند زدن نداری، آره من بد دلم و هرچی که تو میگی امن انقد روت غیرتیام که گاهی خودمم نگات نمیکنم، به وقت چشم نخوری، بفهم. چرا فقط من باس معنیه واقعیه منو بفهمه خب توام بفهم نفهم! میترسم...
میترسم از آدما، از پاییزی که همیشه ازش حرف میزنی، کاش پاییز بود، دستات، حتی چشمات، ردی، اثری از تو... تو حکایت مهر ماههای من، تو آبی آبانهای من، تو آذر ماه من، آتشگاه من... کاش پاییز بود... هوووف، از صدای ماشینها صدای در، دیوار، زمین، اسمون میترسم! اگه تو بری چجوری از دلت که تو دلمه مراقبت کنم؟ من نمیخوام برگردم