کتاب اینجا فقط تویی و من به قلم نوید ایزدیار، نمایشنامهای است که داستان بازجویی یک قتل را به تصویر میکشد.
در بخشی از کتاب اینجا فقط تویی و من میخوانیم:
تو از صدای رادیو بیزاری. مثل تمام صداهای دنیا. مثل صدای اون آدمی که آخرین بار کنارت رو تخت خوابید و بهت گفت: اینجا فقط تویی و من... روی تخت دراز کشیده بودی و زل زده بودی به سقف. از حموم بو میاومد. بوی چاه. بوی عرقِ لباسهای تلنبار شده رو هم. بوی شامپوی زنونهی ارزون قیمت. بوی گند. سرت درد میکرد. لاشهی آخرین بستهی ژلوفن افتاده بود روی عسلی کنار تخت. چندمتر دورتر از جایی که تو درازکشیده بودی و زل بودی به سقف، صدای رادیو همهی خونه رو برداشته بود. مثل بویی که برای فرار کردن ازش ملافهها رو کشیده بودی رو صورتت. بوی گند. از اتاقِ چسبیده به اتاقت صدا میاومد. صدای آشنای یه مرد که عربده میزد. صدای گرفته و آروم یه زن. صدای خُردشدن ظرفهای چینی. صدای گریه...