کتاب ایکبیریهای ترشیده نوشته پژمان رضایی از موجوداتی سخن میگوید که با آنها زندگی میکنیم.
ایکبیریهای ترشیده موجوداتِ غریبی نیستند. آنان را لحظه لحظه در جانِ جهانمان میبینیم، حس میکنیم. با آنها و برای آنها زندگی میکنیم. گوسفندان در مَسلَخ، زیرِ تیغِ سلاخان، جان میدهند. پشهها سمج و وِزاوِزکنان با خونی که از رگِ ما نوشیدهاند بر پوستمان به ضربتی پخش میشوند. سوسکهای حمام را دمپایی، موشها را تلههای بادامنشان، سرنوشتند. اما آدمی تا لحظهٔ غایی کنارِ ایکبیریهایش بارها و بارها میمیرد بیآنکه زنده شود و این اتفاق هر جایی هر لحظهای خودآگاه یا ناخوآگاه روی میدهد. ما مرده میمیریم بیآنکه بدانیم اول بار کِی و کجا مردهایم. پس لااقل یک بار برای همیشه ایکبیریهای ترشیدهٔ خود را از نزدیک ملاقات کنیم.