کتاب رمان گل یخ داستان زندگی پسری به اسم چاوش است که در گروه ویژهی پلیس نوپو فعالیت داره و در زندگی او اتفاقاتی رقم میخورد که هفت سال از زندگیش خراب و نابود میشود.
در بخشی از این رمان میخوانید:
دستای یخ و خشک شدهاش تو دستاش بود. چون جنازه مدتی بیرون بوده مثل چوب خشک شده بود، سرش رو روی فرمون گذاشت. تصویر چند لحظه پیش جلوی چشمانش بود رو صندلی کنار تخت نشست، باورش سخت بود. حسابی هم سخت بود تموم خاطراتش واسه یک لحظه جلوش رژه رفتن، بدون هیچ کم و کاستی...