نمایشنامه شب گرد اثر محمدرضا خردمند، داستان فردی است که احساس میکند همه چیز برخلاف میل اوست و از تنهایی رنج میبرد.
در بخشی از کتاب نمایشنامه شب گرد میخوانید:
مهم نیست شب گَرد باشد یا شب گِرد و یا شب گُرد... ! !
مهم این است که مخاطبش درکش کند...
زن یا مرد بودنش چه فرقی میکند؟؟!
مثل یه خفاش شدم وقتی میخوام بخوابم سرمو میذارم روی زمینو پامو میزنم به دیوار... خنده داره مگه نه؟ اما اینجوریه ولی خب شبها چشمام بازه و نمیخوابم فقط ادای خوابو در میارم. شاید هم شدم جغد... (می خندد) جغد... اما نه... من موشم... یه موش ترسو... آره... آره من ترسو اَم... میدونی چرا؟ چون از تنهایی میترسم... از تنهایی میترسمها ولی همیشه تنهام... مثل خدا بیامرز مامان یکی از دوستام که همیشه از کاغذ دیواری بدش میاومد اما تمام دیوارهای خونشون کاغذ دیواری بود... البته تنهایی خیلی هم بد نیست، یه خوبیهایی هم داره که بهت آرامش میده ولی خب من ازش میترسم...