اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته دانلود رایگان بهترین رمان‌ها، ۱۵۳صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۱.۲۶ مگابایت، ۱۱۲۶۲ بازدید

کتاب رمان نقاب رنگین به قلم ویلیام سامرست موآم، روایتگر داستان یک زوج است که هیچ‌گاه با عشق و علاقه مشترک با هم زندگی نکرده بودند و بیان‌گر روابط انسان‌ها با یکدیگر، عدم قهرمان گرایی و معمولی بودن و حتی فروتر از آن است.

نقاب رنگین یکی از پر فروش‌ترین کتاب های نویسنده انگلسی ویلیام سامرست موآم (William Somerset Maugham) است. این کتاب در سال ۱۹۲۵ برای اولین بار توسط بنگاه (ویندمیل پرس) بصورت یک کتاب به چاپ رسید و بعد از آن تجدید چاپ های متعدد روی آن صورت گرفت. اسم این کتاب از روی یک شعر (پرسی شلی) اقتباس شده است.

کتاب نقاب رنگین (The painted veil) در ابتدا به صورت یک سریال در نشریه ماگازین به چاپ رسیده بود. این کتاب تحت تاثیر تحصیلات سامرست موآم در رشته پزشکی شکل گرفته است. موآم در مقدمه کتاب خود ذکر می‌کند که چگونه اسم شخصیت اصلی داستان را که (لین) بوده به (فین) تغییر داده است. یک زوج انگلیسی با نام (لین) در هنگ کنگ به دادگاه شکایت می‌کنند که انتخاب چنین اسمی مشکلاتی برای آن‌ها در هنگ کنگ ایجاد خواهد کرد. موآم به ناچار این اسم را به (فین) تغییر می‌دهد. این تنها مشکل این کتاب نبود. معاون رئیس دفتر فرماندار کل مستعمره هنگ کنگ به اسم (فلچر) او را تهدید به شکایت به دادگاه کرد چون موآم از این سمت اداری در هنگ کنگ در مورد یکی از شخصیت‌های داستانش استفاده کرده بود. او به اجبار اسم هنگ کنگ را به چین تغییر داد. مترجم در ترجمه این کتاب همان نام هنگ کنگ را به کار گرفته است.

موآم در این اثر روابط انسانها با یکدیگر را تحت مطالعه قرار میدهد. چیزی که در این کتاب برای نخستین بار در ادبیات انگلیسی بچشم میخورد عدم قهرمان گرائی و معمولی بودن و حتی فرو تر از آن شخصیت‌های کتاب هستند. در حالیکه اغلب خوانند گان کتاب معتاد به این هستند که بازیگران داستان از خود شخصیت بارز و ممتازی ارائه بدهند. آدمهای موآم آدمهای معمولی و سطح پائینی هستند و خود را ملزم به رعایت اصول نجابت و شرافت نمیبینند. شاید در وحله نخست این کاری درست از نظر نویسندگی نباشد ولی بایستی شکیبا بود و نظر نهائی نویسنده را در پایان درک کرد.

در بخشی از کتاب نقاب رنگین می‌خوانیم:

کیتی یادداشت کوچکی به این مضمون برای چارلی نوشت: "لطفا با من ملاقات کن. کار بسیار واجبیست." یک پسر چینی این پیغام را گرفت و چند لحظه بعد بازگشت و گفت آقای تاونزند پنج دقیقه بعد او را خواهد دید. کیتی به شدت مضطرب بود. وقتی بالاخره او را به داخل اطاق وارد کردند چارلی از جایش بلند شد و به پیشواز او آمد که با او دست بدهد. ولی لحظه‌ای که پسر چینی خارج شد و در را پشت سر خودش بست چارلی تعارفات اداری را کنار گذاشت و گفت:
"عزیز من... تو میدانی که من در اینجا چقدر کار روی سرم ریخته است. تو هیچوقت نباید اینجا بیائی. در ضمن این به دست مردم بهانه‌ای می‌دهد که پشت سر ما بد‌گوئی کنند."
کیتی با آن چشمان زیبایش مدتی به چارلی نگاه کرد و سعی کرد لبخندی بزند ولی موفق نشد. کیتی در جواب گفت:
"اگر کار واقعا لازمی نبود من هیچوقت به اینجا نمی‌آمدم."
چارلی تبسمی کرد و دست او را گرفت و گفت:
"خوب حالا که اینجا هستی بیا و بنشین."
اطاق چارلی یک اطاق باریک و بلند بود با سقفی بلند. اسباب و اثاثیه زیادی در آن نبود. یک میز بزرگ و یک صندلی گردان برای تاونزند و یک صندلی راحتی برای مراجعین تمام اثاثیه این اطاق را تشکیل می‌داد. نشستن روی این صندلی کیتی را کمی می‌ترساند. چارلی روی لبه میزش نشست. کیتی هرگز قبلا چارلی را با عینک ندیده بود. او نمی‌دانست که چارلی احتیاج به عینک دارد. وقتی چارلی متوجه شد که کیتی به عینک او نگاه می‌کند آنرا برداشت و گفت:
"من از عینک فقط در موقع مطالعه استفاده میکنم."
اشک از چشمان کیتی سرازیر شد. خود او هم نمی‌دانست چرا گریه می‌کند. کیتی نمی‌خواست که چارلی را به این ترتیب فریب بدهد ولی شاید ناخودآگاه گریه می‌کرد که ترحم او را جلب کند. چارلی با تعجب به او نگاه کرد و گفت:
"آیا مشکلی پیش آمده است؟ عزیز من گریه نکن."
کیتی دستمالش را بیرون آورد و سعی کرد که گریه‌اش را کنترل کند. چارلی زنگ زد و وقتی پسر پیشخدمت آمد به طرف او رفت و به او گفت:
"هر کس سراغ مرا گرفت بگو من بیرون رفته ام."
"بسیار خوب آقا."
پسر در را بست. چارلی روی صندلی پهلوی کیتی نشست، دست او را گرفت و گفت:
"حالا به من بگو که چه خبر شده است."
کیتی گفت:
"والتر طلاق می‌خواهد."....

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
رمان در خرقه سرخ رنگ
استانلی جان وایمن
رمان دختری از تبار زینب
سارا پسندیده تشکری
جنایت کاران
پژمان پروازی
رمان وبال
مهرداد خالدی
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
Afshin Badri
۱۳۹۹/۱۰/۱۱
توپ
عباس خرمدل
۱۳۹۹/۱۰/۹
اون جور بد هم نبود ولی نمیشه بخواطرش یه ستاره کم کرد
زهرا توکلی
۱۳۹۹/۱/۲۴
عالیییی
Marzieh Bahrami
۱۳۹۸/۲/۹
خوب بود ولی خیلی منو جذب نکرد
Sima Alizadeh
۱۳۹۷/۸/۲۷
خوب بود
Mahak K
۱۳۹۷/۵/۱۷
کتاب خوبی بود
ازاده خواجه
۱۳۹۷/۵/۱۳
جالب بود و دوست داشتنی و غمگین اگرچه موضوع تکراری بود شاید هم به این خاطر هست که این دست خیانت ها پی درپی درتاریخ حیات بشر اتفاق می افته
زهرا Gh
۱۳۹۷/۵/۱۰
خوب بود
Kiarash mahdian
۱۳۹۷/۵/۲
حرف نداره متشکر از سازنده و دست اندر کاران
Samaneh Queen
۱۳۹۷/۵/۲
جالبه ه ه ه ه ه ه
koko farzii
۱۳۹۷/۴/۲۰
چرا هیچکدوم از کتابای رضا امیرخانی داخل اپیلکشن نیست!!!!!!؟؟؟؟
koko farzii
۱۳۹۷/۴/۲۰
لطفا کتابای قدیمیتر و هم بزارید
امید محمدی
۱۳۹۷/۴/۲۰
عجبا😐
همچنین ببینید
رمان عتیقه شناس
سر والتر اسکات
عشق اونیونگ
جیمز اسکارث گیل
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام