کتاب نمایشنامه جاده چالوس به قلم حدیث سیرجانیان، دربارهی زوج هنرمندی است که زندگی ساده و عاشقانهای دارند. دانیال بازیگر تئاتر است و دلارام هم گاهی تئاتر بازی میکند؛ اما علاقهی او به شعر و شاعری است...
در بخشی از کتاب نمایشنامه جاده چالوس میخوانیم:
- آخه با چی میخوای بری الان که دستمون خالیه هزینه رفت و برگشتم نداریم
- شانس یهبار دره خونه آدمو میزنه الانم نوبت من شده و شانس دره خونمو زده، شده باشه به هر بدبختی خودمو میرسونم چطوریشو نمیدونم اما میرسم
- کجا میری
- میرم ببینم چکار میتونم کنم
(خارج میشود)
- دانیال مواظب خودت باش...
(تلفن دلارم زنگ میخورد)
- الو سلام الو ... جانم مادر خوبیم آره آره نگران نباش شما خوبی.. بارون؟ آره اینجا بارون شدیده دانیال هم خوبه دست بوستونه نه دانیال... دانیال رفته بیرون کار داشت کاره واجبی بود واسه همین مجبور شد تو این بارون بره... ببینم همایون کجاست بهش بگو بیوفا یه یادی از خواهرت کن، چشم چشم حتما شماً هم سلام برسونید، از طرف من بابا هم ببوس خدانگهدار