کتاب شوالیه شرقی اثر آریا. ا. صلاحی، یک داستان محسوب نمیشود؛ چون ماجرا، حادثه، درگیری و قهرمان ندارد.
این اثر خاطرات نویسنده است و در توضیح آن میگوید که گذشته داستانهای خیلی خوبی میخوانده و انیمیشنهای جذابی میدیده است. موضوعات مورد علاقهی او دایناسورها، ارواح، جادوگران و این چیزها بودند؛ اما هیچ کدامش به اژدها و شوالیه نمیرسید. او خیلی دوست داشته است که یک شوالیه باشد!
در بخشی از کتاب شوالیه شرقی میخوانیم:
بیچاره من، آخر بخت اصلاً با من یار نبود. هر کجا را میگشتم هیچ اژدهایی پیدا نمیشد که بکشمش.
تازه در داخل خطکشیهای ما، هیچ آدم بدی هم نبود. آخر در شرق همهی آدمها خوب بودند.
شاید به همین خاطر بود که تا حالا شرق شوالیه نداشت!
این شد که ناچاراً برای مدتی شغل شریف شوالیهگری را کنار گذاشتم.
چند وقت که گذشت حس کردم از بازی کردن خجالت میکشم.
آنقدر مجبور بودم کتابهای عجیب و غریب بخوانم که کم کم داشتم آدم بزرگ میشدم.
وقتی یک نفر را مجبور کنند کارهایی که دوست ندارد را انجام بدهد، خواسته یا ناخواسته تبدیل به آدم بزرگها میشود.
بزرگ که شدم تازه مشکلاتم شروع شد. حالا همش از من میخواستند کارهای سخت سخت انجام بدهم. اگر بازی میکردم به من میخندیدند و اگر بازی نمیکردم حوصلهام حسابی سر میرفت.
وقتی میخواستم داستان بخوانم میگفتند: «تو کتابهای درسی خودت را نمیخوانی، آن وقت نشستهای این چیزها را میخوانی که چه؟!»