کتاب روایت مردی که از پیله رها شد به قلم حمزه حمید، نمایشنامهای ابزورد در فضای اکسپرسیونیسم و مینیمال است. این نمایش روایت نویسندهای در بند را بیان میکند که روزهای آخر زندگیاش را به دلیل مشکل روانی در حبس میگذراند.
در بخشی از کتاب روایت مردی که از پیله رها شد میخوانیم:
نریشن : دلبستگی مثل قفس میمونه و بزرگترین دلبستگی آدمها همین زندگیه. هر چند خواستن و میل به بودنم یه قفسه. میدونی چیه؟ آدمها توی قفس بدنیا میان و توی قفس هم از دنیا میرن اما دوست دارن اینو فراموش کنن پس میل به فراموشی دارن، واسه همین فقط خودشون رو گول میزنن و گاهی قفسشون رو عوض میکنن. بعدها فهمیدم که قفسها رو خود ما آدمها میسازیم پس یاد گرفتم وقتی خودمون میسازیم، خودمون هم میتونیم خرابش کنیم و آزاد بشیم. ولی آدمها بیشتر گم میشن تا آزاد. مثل من که گم شدم توی قصهم.
- نور میآید و جوان را میبینیم که زانویش را بغل کرده و کنار چهارپایه نشسته و بهش نگاه میکند و همزمان از چشمهایش اشک میریزد.