کتاب نغمه آتش و یخ نوشتهی جورج. آر. آر. مارتین در 7 جلد تالیف شده است و جلد سوم آن یورش شمشیرها نام دارد.
یورش شمشیرها در ادامهی داستان نزاع شاهان است. هفت پادشاهی در چنگال جنگ میان پنج پادشاه است. راب استارک، بیلون گریجویرنلی، جافری و استنیس براتیون هر کدام برای حفظ تاج خود بادیگری در جنگ هستند. رنلی مرده است و استنیس به بارانداز پادشاه حمله میکند که به خاطر اتحاد لنیسترها با تایرلها به شکست میانجامد، در همان زمان خاندان مارتل حمایت خودش از لنیسترها را اعلام میکند. در دیوار حملهی هزاران وحشی به فرماندهی منس رید با مقاوت تعداد کمی از نگهبانان شب روبرو میشود. در شرق دنریس به امید به دست آوردن افراد بیشتر به منتوس راهی میشود.
در بخشی از کتاب نغمه آتش و یخ - جلد سوم میخوانیم:
خورشید در حال غروب بود، پس مهاجمان معطل نکردند. طنابهای کنفی که دور سینه خود پیچیده بودند را باز کردند و به هم گره زدند یک سر طناب را به پائین فرستادند. فکر بالا رفتن از پانصد پا با آن طناب ترس در دل جان میانداخت، اما منس نقشه مسی بهتری داشت. افرادی که یارل پائین دیوار گذاشته بود، نردبانی از طناب کنفی با پلههایی به کلفتی بازوی یک انسان را باز کردند و به طنابی که از بالا فرستاده شده بود گره زدند.
گریگ و اروک و مردانشان طناب را به سختی بالا کشیدند و نردبان را بالای دیوار محکم کردند. دوباره طناب را پائین فرستادند تا نردبان دوم را بالا بکشند. آنها در مجموع پنج نردبان داشتند. وقتی همهی نردبانها به بالای دیوار رسیدند، منگار به زبان کهن فرماتی را فریاد زد و پنج نفر از شنیها با هم شروع به بالا رفتن از نردبانها کردند. بالا رفتن حتی با وجود نردبان هم کار آسانی نبود. ایگریت برای مدتی تقلا کردن بقیه را تماشا کرد. با صدایی عصبانی ولی آرام گفت: از این دیوار متنفرم. میتونی حس کنی چقدر سرده؟»