کتاب پالیشاتو نمایشنامه‌ای کمدی به قلم ابوالفضل ثابت مقدم است. نمایش در زمان قدیم در دوره‌ی رنسانس اتفاق می‌افتد. سبک نمایش تلفیقی از فرهنگ فرانسوی در دوره رنسانس، فرهنگ ایرانی در جامعه‌ی حال و فرهنگ ایرانی در دوران قبل از انقلاب می‌باشد.

داستان از آن‌جا شروع می‌شود که سه مرد از خانه‌هایشان بیرون می‌شوند تا برای خود به دنبال همسری بگردند. آن‌ها با رمالی آشنا می‌شوند. رمال که فرد شیادی است، به آن‌ها می‌گوید قرار است در شهری به نام پالیشاتو با سه دختر آشنا شوند که این سه دختر، آن‌ها را تا ابد خوشبخت می‌کنند.

رمال خودش و همکارانش را جای دخترها جا می‌زند و تمام پول‌های سه مرد را می‌گیرند و فرار می‌کنند. سه مرد در راه برگشت به شهر خود، گرفتار راهزن‌ها می‌شوند. در پی دستگیر شدن آن‌ها، با سه دختر آشنا می‌شوند که عاشق آن‌ها می‌شوند. رئیس راهزن‌ها که یکی از دخترهاست، سعی می‌کند آن‌ها را فراری دهد اما ...

در بخشی از کتاب پالیشاتو می‌خوانیم:

هکتور: یه دقیقه ساکت شین ببینم استاد چی می‌گه. استاد این پالیشاتو که این روحه می‌گفت چی هست؟
رمال: پالیشاتو، باید حدس می‌زدم. راه حل مشکل شما اونجاست. پالیشاتو، شهری در دور دست‌ها.
رومئو: آدرس این پالیشاتو کجاست؟
رمال: گفتم که، در دور دست‌ها
هکتور: خب ما چجوری این پالیشاتو رو پیدا کنیم؟
رمال: من یک نقشه دارم که مکان دقیق پالشاتو رو به شما نشون می‌ده. ولی خب اگه نقشه رو می‌خواین براتون خرج داره.
فرد (با لحن لاتی): نه مثله اینکه این‌جوری نمی‌شه. یا همین الان نقشه رو می‌دی یا همین‌جا نقشت می‌کنم.
(ناگهان دوباره صحنه وهم‌انگیز می‌شود و صدای ارواح برمی‌گردد)
(فرد جیغ می‌زند و محکم هکتور را بغل می‌کند): غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم.
(صحنه به حالت عادی برمی‌گردد)
هکتور (به زور فرد را از خودش جدا می‌کند): به دل نگیر استاد یه تختش کمه. بفرما اینم برا نقشه.
رمال: آفرین پسرم‌ ای کاش رفیقاتم یه کم از تو یاد می‌گرفتن. بیاین، اینم نقشه.
هکتور: دستت درست استاد. فعلاً با جازه.
(هکتور و فرد و رومئو از صحنه خارج می‌شوند. رمال همچنان در صحنه می‌ماند و به ادا و اصول‌هایش ادامه می‌دهد. وقتی مطمئن می‌شود آن‌ها رفتند، بلند می‌شود)