کتاب کمدی حرمسرا سلطان نمایشنامهای به قلم حدیث سیرجانیان، درمورد سلطانی بسیار ظالم، زورگو و ترسو است؛ به طوری که از یک سوسک سیاه هم میترسد.
شخصیت منفور این نمایشنامه سلطان است که به جز خوشگذرانی به چیز دیگری فکر نمیکند و تنها خواستهاش داشتن پسری است که به سلطنت برسد. نویسنده سعی کرده موضوعاتی نظیر زورگویی و بیمسئولیتی مسئولین را در قالب طنز بیان کند.
در بخشی از کتاب کمدی حرمسرا سلطان میخوانیم:
سلطان- باز سره چه! باز چه اتفاقی افتاده دخترها
عفریته- به سبیلهای من حسادت میکند در خواب و بیداری قصد دارد آن را ببرد
عفیفه- دروغ میگوید!
سلطان- ببرد!؟
عفریته- پدر جان مرا از دست این شرور نجات دهید امنیت سبیلها و زیبایی در خطر است (گریه میکند)
عفیفه- (ادایش را در میآورد) خود شیرین! با این کارها نمیتوانی مرا نزد پدر خراب کنی!
سلطان- وای اگر به 15 سال پیش برمیگشتم اسم شما را جابهجا میکردم
عفیفه، عفریته
دخترانم شما هر دو خواهر هستید زود روی همدیگه راببوسید آشتی کنید و بروید
پدرتان کلی کار دارد و باید به اوضاع مملکتش رسیدگی کند که از هر چیزی واجبتر است درست است؟