کتاب در پرده آخر نوشتهی فریبرز یدالهی، گفتگویی دربارهی سوابق کاری و زندگی شخصیت اصلی داستان است؛ نمایشنامه نویسی که عاشقانهای را بر روی صحنه دارد.
در بخشی از کتاب در پرده آخر میخوانیم:
**در این نمایش بیشتر از همیشه از موسیقی بهره گرفتی؟
*موسیقی بهتر ملاحت عشق را به تصویر میکشد.
**و شعر؟
*شعر عشقبازی را کامل میکند. عمق میبخشد. رویایی میکند. ناپیدا را پیدا میکند. شعر، خود، معاشقه است.
**این سخن را حمل بر ضعف تصویر سازی و مدیریت صحنه قلمداد نمیکنند؟
*ضعف را باید از دید تماشاگر پوشاند.
**و خوانندهای که آنچه دوست داشتی میخواند.
*چشم همه ملاحت میدید و گوش، صوتخوش میشنید.
**با موسیقی میخواستی آسمان و زمین را در هم آمیزی؟
*در سرم میچرخد این آهنگ و بانگ
میشود تکرار عشق
گویدم
دائم مدام
همچو باغی در نظر
چون تحیت
چون سلام.
**سلام یکی از اسمای الهی است.
*معشوق هم سلامی از عالم بالاست.
**مَه رویان را هدیه خداوند میدانی؟
*جز این نمیتواند باشد.
**و گمان میکنی، همهی این هدایا آنِ توست.
*چه خوش است، چنین باشد.
**سازها و نوازندهها جزیی از دکور شده بودند.