کتاب خاکریز حریم نمایشنامهای کوتاه به قلم محمدرضا خردمند، دربارهی تلاشهای مردمی است که درگیر سیل شدهاند.
در بخشی از کتاب خاکریز حریم میخوانیم:
(صدای جمعیت و همهمه مردم)
پیرمرد: چرا ماشین نمیاد... .
مرد: سیلاب جاده رو بدجور بسته...
پیرمرد: باید ماشین برسه که شن و ماسهها رو گونی بگیریم تا سیل بند درست کنیم
مرد: بابا یکی یکی خونهها دارن میرن زیر آب... ولید نمیشه گونیها رو همونجا خالی کنیم و بیاریم اینجا؟
(مادر ولید نزدیک میشود)
پسر: هووووووو... این همه بارو؟!
پیرمرد: راهی دیگه هم مگه هست؟ همه با هم میریم
مرد: همه دارن میرن کمک
مادر: (خطاب به پسرش) ولید سریع بیا خاکریز بزنیم و اِلا تموم خونه میره زیر آب
پسر: چیه گیر دادی هی میگی بیا اینجا خاکریز بزنیم. الان هم سن و سالای من دارن واسه دفاع از حرم خاکریز میزنن اونوقت ما اینجا درگیر گونی و سیلاب
مادر: چطور میخوای بری بجنگی وقتی نمیتونی واسه خونت بجنگی
پسر: یعنی تموم کسایی که رفتن جنگیدن از خونشون تونستن محافظت کنن؟
(صدای مردم از دور که در حال آوردن وسایل و درخت و گونی هستند)
مرد: ماشین نزدیک شده همه دارن میرن کمک. جلوتر نمیشه بیاد...