کتاب پژمرد نمایشنامهی مونولوگ کوتاهی به قلم محمدرضا خردمند است.
در بخشی از کتاب پژمرد میخوانیم:
اگه این تقصیر منه حرفی نیست اما آخه این عدالته؟! ها؟ چرا یکی نیست جواب منو بده... چرا وقتی من حرف میزنم توی خیابون... توی شلوغی هم باشم بازم کسی نیست... حس میکنم مثل یه کِرم شدم که دارم توی تنهاییها زیر خرمنها خاک وول میخورم...
(رو به تماشاگر برمیگردد)
اااااه این کارا که دیگه خیلی قدیمی شده!! لطفاً نور... گفتم لطفاً نور...
دیدی؟ دیدی بازم کسی به حرفام گوش نمیده؟ آخه چرا وقتی میخواد یکی درد دل کنه حتما باید توی تاریکی باشه...
مثل یه خفاش شدم وقتی میخوام بخوابم سرمو میذارم روی زمینو پامو میزنم به دیوار... خنده داره مگه نه؟ اما اینجوریه ولی خب شبها چشمام بازه و نمیخوابم فقط ادای خوابو در میارم. شاید هم شدم جغد... (میخندد) جغد... اما نه... من موشم... یه موش ترسو... آره... آره من ترسوام... میدونی چرا؟ چون از تنهایی میترسم...