کتاب ده سال تنهایی نمایشنامهی مونولوگ کوتاهی به قلم محمدرضا خردمند است.
در بخشی از کتاب ده سال تنهایی میخوانیم:
مثل همیشه خستگی، مثل همیشه خفگی، مثل همیشه یه چراغ بالای سرِ ما که باید سوسو بزنه یا شایدم بخوایم امروزیتر بگیم مهتابی که قطع و وصل میشه با اون صدای سرسامآور ترانسش که ریتم خاصی هم داره... یا خییییلی آوانگارد میشه چراغی که چشمک میزنه که گاهی قرمز یا زرد یا... مهم اینه که انگاری باید یه چیزی تکون بخوره... هی بره، هی بیاد... مثل گارسون یه رستوان که هی میرن هی میان... البته اون رستورانهای پرفروش و با کلاس... نه از این رستورانهایی که خودت باید بری همه کارارو انجام بدی... بسه... بس نیست... ؟! خسته نشدین از این همه تکرار مکررات... ؟!